مکانیزم وسوسه
آگوست 12, 2020
نور و خواب
آگوست 14, 2020

جبر و اختیار

 انسان به طور مطلق اختیار دارد و هیچ جبری در آن نیست؛ اما فهم آن دشوار است،  چگونه می تواند جبری وجود داشته باشد در حالی که اگر میکروبی وارد بدن شود، تمام سیستم های حیاتیِ ما را تحت تاثیر قرار می دهد، همانند ویروس کرونا یا (کوید 19)؟!

 اگر این ذرۀ میکروب را برابر با جبر بگیریم، به این معنا که خواست و اختیار ما نبوده است؛ آنگاه که وارد سیستم انسانیِ ما گردد ، تمام ماهیت ما را به زیر خواهد کشید. اگر ذره ای جبر وارد ماهیت انسانیِ ما اعم از تفکر و اعمال و کردار ما می شد، هستی دیگر به این شکل معنا نداشت. گاهی سوالات اوّلیه در ذهن افراد آموزش ندیده پیش می آید همانند اینک: چرا این افراد والدین من هستند؟ یا اینکه من این بدن را با این ظاهر و مشخصات نمی خواستم و شکل و مشخصات دیگری را طالب بودم  و سوالاتی از این دست؛ حال چه پاسخی باید  به  این افراد و اینگونه سوالات دهیم؟ باید گفت که اگر بدون پیشینه و پشتوانه برای موجودی حکم صادر شود، آن موجود؛ دیگر انسان نیست و در حیطۀ حیوانی یا حیطۀ موجودی دیگر باقی می ماند.

گاهی برای فهم جبر و اختیار مثال هایی بیان کرده و به بیراهه می روند همانند اینکه بیان می کنند که: از آنجاکه انسان در گردش ماه و ستارگان و دیگر پدیده ها اختیار و دخالتی ندارد؛ پس این جبر است. اگر منظور از اختیار، اختیاریست که ما در تمام هستی و نیستی دخل و تصرف کنیم، در اینصورت باید جای خالق را بگیریم؛ پس فرق ما با خالق در چیست؟ در پاسخ باید گفت که: ماهیتِ اختیار را باید بر اساس ماهیتِ هر پدیده ای در نظر بگیریم. برای مثال آیا اتومبیل می تواند پرواز کند؟! همه این موضوع را می پذیریم که اتومبیل توان پرواز ندارد زیرا ماهیت اش پرنده نیست. یا اینکه آیا می توان از یک هواپیمای مسافربری انتظار فرود بر روی کره مریخ را داشت؟ اگر قرار باشد که اختیار انسان را درک و فهم کرده و بسنجیم، باید به حیطۀ انسانی بازگردیم. موضوعِ بسیار تا بسیار مهم اینست که حیطۀ انسانی چیست و تا چه اندازه است؟ حیطۀ انسانی را باید در دو بخش بررسی کرد.

حیطۀ کالبد فیزیکی، بخش اول:

اینکه انسان چه مقدار در پیکرۀ فیزیکی توانایی دارد؟ سطح شنوایی اش چه مقدار است؟ چه مقدار می تواند بِدَود؟ بُرد دیدش تا چه اندازه است؟ و غیره که این مطالب مشخص شده اند. برای مثال بیشترین مقدار وزنه ای که یک انسان توانسته بلند کند مشخص شده است، حال انسانی وجود ندارد که بتواند وزنۀ یک تُنی را بلند کند یا اینکه بُرد دید افراد بر اساس معیار ده دهم  مشخص شده است، حال انسانی وجود ندارد که بتواند اندازه ، ابعاد و رنگِ شیئ یک سانتی متری را از فاصله یک کیلومتری تشخیص دهد. بر اساس نتایج عملی و تجربیِ، حیطۀ توانایی های انسان در بخش های مختلفِ فیزیکی مشخص گردیده است. مثال دیگر اینکه در یک سمت برگۀ نتیجۀ آزمایش خون، مقدار نرمال کلسترول برای انسان به طور عمومی مشخص شده است و در کنار آن مقدار کلسترول فرد آزمایش دهنده نوشته می شود، این عمل با تحقیق و علم پزشکی و تجربه بدست آمده است. هستی، همۀ تعادل ها را داراست.  پس در حیطۀ جسم امکان بحث بسیاری نیست.

 صور پنهان، بخش دوم :

اما در صوَر پنهان این موضوع چگونه است؟ برای مثال چگونه می توان به میزان تفکر انسان پی برد و یا درجۀ حسادت فردی را تعیین کرد؟. در این جا دیگر میزان های فیزیکی کاربردی ندارد و معیار برای سنجش صوَر پنهانِ انسانی در این جهان؛ ادامه و اَعمال است. میزانها در صور پنهان بسیار تا بسیار دقیقتراز میزانهای جهان فیزیکی است. اگر بپرسند چگونه؟ باید گفت که: نفس برای انتخاب کالبد فیزیکی؛ خودش، لباسِ خود را می دوزد. برای مثال اینکه انسان قَدش چه اندازه است؟  رنگ چشم او چیست؟ و توانایی های فیزیکی اش چه مقدار است؟ توان تفکرش به چه میزان است؟ و تعادل سیستم ایکس او به چه میزان است؟ و اینکه هر نفسی دی ان ای و اثر انگشت منحصر به خود را داراست و غیره. اگر خیاطی یک اشتباه محاسبه ای کوچک در اندازه گیری انجام دهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ حال اگر نفسی این دانش را برای دوختن پیکره نداشته باشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا بدون داشتن دانشی بسیار بالا این کار امکان پذیر است؟ بخشی از این دانش در خودآگاه ماست و بخشی دیگر از ناخودآگاه ما فرمان می گیرد و این فرمان از سوی خالق صادر می شود و ما توسط درجۀ داناییِ نفس شکل می گیریم.

ماهیت اصلی نفس و خداوند چنین است که خالق، نفس را عطا کرده است؛ اما سازندۀ آن پیکره، ما هستیم. ما باید از قالبِ جهانِ فیزیک بیرون رفته تا بفهمیم که چگونه این خودِ ما هستیم که پیکره را می سازیم، همانند اینکه اگر پدری عاقل باشد بر اساس شناختی که از فرزندش دارد، می داند که چگونه باید با او رفتار کند. برای مثال یک پدر عاقل می داند که استعداد فرزندش در هنر است یا در علوم یا هنرهای دیگر؛ راهنمایی که پدر به فرزند می کند سرنوشت وی را رقم می زند. پدر عاقل، فرزند را در مسیری قرار می دهد که انتخابهای بی ارتیاط با استعدادهایش را از وی دور می کند.

 تصّور از اختیار برای انسانهای آموزش ندیده، داشتن اختیار مطلق است. ما مطلق نیستیم که اختیارِ مطلق داشته باشیم. ما در حیطۀ انسانی محدودیت هایی داریم؛ هم در بخش توانایی های جسم و هم در بخش توانایی های فکری، که این دو توانایی، با یکدیگر ارتباط مستقیم دارند. انسان، توانایی پرواز با پیکرۀ فیزکی در آسمان را ندارد یا اینکه نمی تواند با این پیکره خود را به کرۀ ماه برساند؛ اما با قدرت تفکرش، تکنولوژی را بدست آورده که می تواند با آن و با همین جسم هم در آسمان پرواز کند و هم به کرۀ ماه برود.

 انسان به طور مطلق اختیار دارد ولی اکنون و با گذشت زمان و با بالا رفتن سطح آگاهی در جمعیت نور، در مورد اختیار این چنین است: اختیار را باید در مثلث: خواست، تقدیر و فرمان  ببینیم. اگر ما مثلث خواست، تقدیر و فرمان را بفهمیم، پاسخ پرسشهای بسیاری را خواهیم گرفت.

برای مثال اگر کسی بگوید که: من هر چه شده ام خواست خودم بوده است که این موضوع اشتباه است. حکیم سعدی چه زیبا می فرماید :

ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

این بیت بیان می کند که درست است که انسان تلاش می کند؛ اما مسائل بسیارِ دیگری نیز در کار هستند تا وی به خواست خود برسد و گاهی نیز انسان هزاران تلاش می کند تا به خواست خود برسد اما اینگونه نمی شود. بهترین مثال دست و پا زدن های قبل از پیدا شدن درمانِ B.M.T برای بیماران اعتیاد است. در کتاب رهایی از منطقه 19 درجه بالای آتش، چنین آمده: چه انسان هایی که از هیچ تلاشی فروگذار نکردند اما راه را پیدا نکردند و به دنبال مرغزار سر از مسلخ درآوردند. تلاش انسان تابعی است از توابع دیگر، اینجا مشخص می شود که تنها خواست ما نیست، بلکه باید تقدیر و فرمانی نیز ضمیمه آن باشد.

قدر ما چیست؟ خواست ما منطبق بر اختیار است زیرا در حقیقت بنیان خواست و اختیار در جایی باهم مشترک هستند. ما می خواهیم؛ زیرا می توانیم که اختیار کنیم، ما می خواهیم زیرا می توانیم که برسیم.

قدرِ ما، مقدار ماست یعنی اندازه ما، چه در صوَر آشکار و چه در صوَر پنهان، یعنی مقدار توانایی ما و قدرت انجام عمل ما. قدرت انجام عمل، ریشه ای در قدرت تفکر و ریشۀ دیگری در توانایی جسم دارد. به دیگر سخن استاد: اگر می خواهید در سرای دیگر تنها نباشید و همچنان همراهان و هم فکران شما با شما همراه باشند، مثلثی را باید کامل کنید. نخست بالا بردن قدرت تفکر، آنگاه بالا بردن قدرت جسم و آنگاه بالا بردن قدرت انجام عمل. منظور این است که اگر انسانی به تعادل نسبی در جسم و روان و جهان بینی برسد این مثلث باید با او باشد. می بایست هم از لحاظ تفکر و اندیشه قوی باشد و هم قدرت جسم یعنی تعادل در سیستم ایکس و هم قدرت انجام عمل و هر سه اینها تابع یکدیگر هستند و اثر مستقیم بر روی یکدیگر دارند.

قدر عبارت است از: آنچه که ما در کوله بار خود داریم که بر بخشی از آن آگاهیم و بر بخشی دیگر مطلقا آگاه نیستیم؛ اما نباید نگران آنچه که آگاه نیستیم باشیم؛ زیرا اگر در مسیر درست قرار گرفته باشیم می توانیم تجلّی آن را بفهمیم. یعنی اگر دودی از پشت کوه مشاهده شود، حاکی از اینست که آتشی موجود است. برای مثال کودکانی را مشاهده می کنیم که تبحّر خارق العاده ای در موسیقی و هم ردۀ اساتید بزرگ این هنر در نوازندگی یا خوانندگی دارند، اگر بگوییم که ریشۀ این در پیشینۀ آن کودک نیست پس چگونه باید این موضوع را توضیح داد؟ نکته سوم فرمان است که نسبت به قدر هر فردی صادر می شود.

تقدیر همانند محبّت؛ دوسر یک کمان بی انتهاست. ما از ابتدا بوده ایم و تا انتها نیز خواهیم بود. استاد می فرمایند: اصل انسان عوض نمی شود؛ اصل آن چیزی است که الله به انسان عطا نموده است. حال ممکن است این سوال پیش بیاید آیا این پیام  با وادی ششم جمعیت که بیان می کند: صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است منافاتی ندارد؟ پاسخ اینست که نه نتها منافات ندارد بلکه مکمل یکدیگر نیز هستند. وادی ششم در مورد صفات است نه در مورد اصل انسان. صفات؛ ویژگی های حیطۀ درک انسانیست و انسان قابلیت آن را داراست که بستری باشد برای پدید آمدن آن ویژگی ها، همانند خوبی، بدی، حسادت، عشق و غیره.

اما اصل چیست؟ اصل؛ ویژگیِ صوَر آشکار و پنهان نفس است که خداوند در هستۀ نفس ما به عنوان بندهای اولین قرار داده که این ویژگی ها غیرقابل تغییر هستند.

 حال آیا حیطۀ اختیارات ما متفاوت است؟ بله در کتاب محبت، 12 وادی، راهنمای چگونه زیستن آمده در ادامه، کار و کوشش انسان به نتایجی می رسد که در توانایی های آن خلل حاصل نمی گردد. این جمله، فرمولی اَزلی و اَبدی برای پیدا کردنِ راه، برای انجام هر خطی از خوط زندگیست.  فرمول بیان می کند که اگر وارد مسیری شدیم که در ادامه توانایی ها زمین گیر مان کرد، باید دانست که راه غلط است.

 همین پیام به طور خاص مربوط به مسئله اعتیاد هم است که بیان می کند که در این راه و با روشِ درمانِ دی اس تی ، نه تنها در توانایی هایتان خللی حاصل نمی شود ، بلکه بستر برای ارتقاء توانایی های موجود و خلقِ توانایی های جدید نیز مهیا می شود. اما آن چیزی که بدیهی است اینکه به هر مقدار که قدرت جسم و قدرت انجام عمل در انسان بالاتر رود، حیطۀ اختیاراتش نیز بالاتر خواهد رفت و به هر نسبتی که فرد درگیر جهان اعتیاد باشد به همان نسبت اختیاراتش نیز محدود خواهد بود. اینکه فرد چه ماده ای مصرف می کند و چه تخریبی نیز دارد تعیین کنندۀ محدودۀ اختیاراتش هستند. شخصی که مصرف کنندۀ تریاک است حیطه اختیارات او به مراتب بیشتر از یک مصرف کنندۀ شیشه است.

به هر نسبتی که فرد از جهان اعتیاد بیرون می آید دایرۀ اختیارش نیز بالاتر می رود و حیطۀ خواسته هایش محدودتر می شود به این معنا که خواسته ها را با دقت بیشتری انتخاب می کند و دیگر هر چیزی را نمی خواهد. ریشۀ بحث ” تسلیم و رضا ” نیز در این است که فرد به نقطه ای می رسد که می گوید :  خواهم که نخواهم؛ این نیز خود، خواستن است.

تهیه و تنظیم: کاوشگران جمعیت احیای انسانی نور

19 مردادماه 1399

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *