خواست، تقدیرات، تفکرات
پس آموخت آدم از رب خویش سخنانی.
استاد: انسان باید ارزش کارهای خود را بداند و خود را در حریم اصلاح الهی قرار بدهند. انسان در هر مسئله و حیات خویش همیشه قدری عقب است، امیدواریم که این قدمها را قدری جلوتر قرار بدهید. البته تقدیر بر همه کس پوشیده و پنهان نیست، اما با اندیشه نیکو، تاثیر یسیار وسیعی میدهد که با دانش به خیلی از مجهولات دیگر پی ببریم و به کار ببندیم یا ابلاغ نمائیم رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است،یکی یافتن راه و دوم آنچه برداشت می نمائیم.
انسان چیزی نیست مگر تلاش کند، انسان دنباله دار هست، از یک نقطه نیست. سعی و تلاش ما از روز ازل آغاز می شود، از آن روز نخست که پیمان بستیم، زندگی ما فقط بر مبنای سعی و تلاش در زمان حال موجود نیست. زندگی ما بر مبنای سه موضوع هست:1-خواست 2-تقدیر 3-فرمان الهی (اذن)
مثلا سن آدمها یکی نیست. سن آنها برآیند سه تا موضوع هست: یکی سن شناسنامه که معمولا همه می گویند شناسنامه ما را بزرگ گرفتن. دوم سن فیزیو لوژی هست، این شخص از لحاظ جسمی دارای چه توانی هست، قطعات فیزیکی بدنش چه جوری هست، درست کار می کند یا درست کار نمی کند، آیا کلیه اش درست یا درست نیست، معده اش درست هست یا نه، فشار خونش درست است یا نه و غیره. آدم داریم هفتاد سال هست ولی قلب و کلیه اش مثل ساعت کار می کنند، آدم داریم نوزده ساله هست اما قلبش خوب کار نمی کند، کلیه اش سنگ ساز است. آدم داریم قله دماوند را تو سن هفتاد سالگی فتح کرده اما بیست و چهار ساله ها نمی توانند بروند. سن فیزیولوژی این را نشان میدهد که از لحاظ فیزیک در چه شرایطی قرار دارد، آیا یکی هست یا یکی نیست. سوم سن روحی و روانی هست، از لحاظ روحی و روانی در چه شرایطی قرار دارد. گاهی اوقات طرف چهل ساله است و ناامیدی او را فراگرفته و میگوید همه چیز تمام شده است، گاهی اوقات طرف نود ساله است ولی باز به زندگی امید دارد. یعنی اینکه از لحاظ افکار و اندیشه روحیه بالایی دارد یا ندارد.
برای مثال شما در نظر بگیرید سال گذشته در تمام کشور کشاورزان زحمات خیلی زیادی کشیدند، درخت آبیاری کردند، کود درختان را دادند، سمپاشی کردند، همه کاری کردند. ولی در زمستان، سرما زد تمام درختان میوه را سیاه کرد، میلیاردها میلیارد تومان ضربه زده شد به اقتصاد کشاورزی.
اینجا در این مقطع زمان، همه چیز انجام شده از جمله تلاش! ولی سرما خراب کرده، اینجا میشود فرمان الهی. این دیگر خواست نیست، فرمان الهی باعث سرما شده. اینجا نباید بگوئیم تقدیر،چون تقدیر فقط برای یک نفر یا گروهی است، هم اگر عام باشد فرمان الهی است. حالا تقدیر یک درخت این است که محصول خوبی ندهد و هر چه رسیدگی کنی به این درخت محصول خوبی نمی دهد.
انسان هر کاری که انجام می دهد روی آن کارها مسئول است، اگر یک ظلم را مرتکب می شود، آن به خودش برمی گردد، چون همه چیز بر مبنای کنش و واکنش هست. ما هرچه بکاریم، درو می کنیم.
گاهی اوقات ما وقتی با مشکلی رو به رو می شویم باید صبر و استقامت داشته باشیم، نه اینکه بگوئیم داریم تلاش و کوشش میکنیم ولی چرا جواب نمی گیریم. بقول استاد: انسان در هر مقطع و حیات خویش همیشه قدری عقب است.
یعنی انسان نمی تواند بگوید که من در برنامه هایم جلو هستم، من همه کارهایم درست است و در هیچ چیز عقب نیستم. انسان همیشه در یک مقطع قدری عقب هست. باید امیدوار باشد که قدمها را بلندتر و جلوتر بردارد. بله! تقدیر پنهان هست اما بر همه پوشیده و پنهان نیست. تقدیر مثل یک تیری است که از کمان رها شده است و اتفاق قطعاً رخ خواهد داد و با اندیشه نیکو، تاثیر بسیار وسیعی میدهد.
پس تقدیر میرود ولی اگر اندیشه ما نیکو باشد بر روی تقدیر اثر نیکویی دارد. تقدیر یک اتفاق است که می افتد، واکنش ما نیست به آن چه که هست.
گاهی تقدیر و خواست در یک جهت هستند و گاهی اوقات در جهت معکوس.خواست تو اینکه باید پولدار باشی اما تقدیر تو این است که نیاید پولدار شوی. یا مثل ترک های قبل که اقدام به درمان میکردید ولی راه غلط بود ولی الان به راه راست رسیدیم. در آن هنگام در تفکر ما خطور نمیکرد و اکنون هم باید راه خود را بی وقفه تا مقصد همچنان ادامه بدهیم و به دانش و خیلی از مجهولات دیگر پی ببریم و به کار ببندیم یا ابلاغ نمائیم.
در گذشته به تفکر ما خطور نمی کرد که متد B.M.T هم هست، راههای دیگران را می رفتیم که به نتیجه هم نمی رسیدیم? رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است، یکی یافتن راه ،دوم آنچه برداشت می نمائیم.
پس هر کاری بخواهیم بکنیم باید بگردیم رمز و راز را پیدا بکنیم. برای مثال راز چیزی است که داخل گاو صندوق داریم ورمز کلید گاوصندوق هست. اول باید راه را پیدا کنیم، بعد در این راه باید برداشت خوب بکنیم.
بقول استاد؛ عمل در ادامه اعجاب می نماید.
ما هیچ کدام بیهوده نیستیم. اگر ما اطلاع و آگاهی نسبت به جسم خود نداشته باشیم چگونه می توانیم آن را به تعادل رسانده و پایدار نگاه داریم؟ ما چه قدر می دانیم، چه کسی هستیم و از کجا آمده ایم؟ ما بیهوده نیستیم. زیرا در فلسفه وجود، بیهودگی وجود ندارد. ما انسان هستیم، صوَر آشکار و پنهانِمان شگفت انگیز است. هیچ کس جهت بیهودگی به این دنیا نیامده است، اما باید به جنگ ادامه دهیم. نا امیدی توان حرکت را از انسان می گیرد. اصلی ترین وظیفه ابلیس، ایجاد نا امیدی در انسان و مُمانِعت از رسیدن به مقصود و قرار گرفتن در صراط مستقیم است. وقتی نا امید می شویم، انرژی ابلیس دوچندان می شود. بُرَنده ترین شمشیر شیطان، نا امیدی انسان است. آدمِ امیدوار بیشتر می خندد، کمتر بیمار می شود حتی بیماری کووید19. انسان اگر امید به الله داشته باشد عمر طولانی تری خواهد داشت.
امیدواری، یک جنگ تمام عیار است. پیروز، کسانی هستند که با تاریکی نفس جهاد می کنند و این جنگ ادامه دار است. جهاد یعنی جنگ با خواسته های نا معقول. پیروزِ این جنگ کسی است که بند عشق بین او و خلق مطلق، خداوند برقرار شود. ما پیوسته در حال آزمون دادن هستیم. هرگز نباید انتظار معجزه ای آنی داشته باشیم. با خواست و تلاش و کوشش و ادامه می توان به مقصد رسید.
در نفسِ مطمئنه نیز گاهی اوقات خواسته های نا معقول به وجود می آیند. اما فقط در یک آن اتفاق می افتد ولی انسان را از روشنایی ها به اعماق تاریکی ها نمی کشاند. نسبت توان غلبهِ این حس، بستگی به سطح انرژی انسان دارد. اگر نوع تفکر ما، تفکر کامل و پُر نباشد به همان نسبت تفکر خالی و بیهوده به سراغمان خواهد آمد.
تفاوت جمعیت نور با دیگر مراکز درمان اعتیاد، در شیوه آموزش و درمان و ادامه مسیر است.
نا امیدی در اثر کمبود انرژی و تفکر مسموم و ناقص نسبت به زندگی و زیبایی های آن به وجود می آید.
امید، به زندگی رنگ می دهد، امید، زندگی را روشن می کند، امید، زندگی را زیبا تر می کند. نا امید بودن خطاست. امید مرهَمی است که شفا نمی دهد بلکه درد را قابل تحمل می کند. اندوهِ نا امیدی، اول مغز را از بین می برد سپس جسم را و… امید داشتن به الله خود یک تفکر است. این مقدمه ای بود برای بحث خواست، تقدیر، فرمان و تفکرات:
غذای فاسد اصولا به غذایی که غیر قابل مصرف است گفته می شود به دلیل اینکه میکروب ها و باکتری ها در آن فعالیت کرده اند و از آن مصرف کرده اند و حالا ترکیبات شیمیایی آن تغییر کرده و از چیزی به چیز دیگری تبدیل شده اند وغیر قابل استفاده است. مثل گوشتی که در معرض هوا قرار میگیرد چون بعد از یک مدت ترکیبات آن ماده عوض شده و دیگر قابل استفاده نیست . ترس هم یک حس است این حس، تفکر را احاطه می کند و در آن رسوخ می کند. مثل میکروبها و باکتری ها که درون غذا رسوخ می کنند و ماهیت آن را تغییر می دهند. زمانی که ما دچار ترس می شویم آن نیرو روی تفکر ما تاثیر می گذارد و جهت آن را عوض می کند. چون تفکر، یک حرکت است از یک نقطه به نقطه ای دیگر. چون حرکت از یک مجهول به سمت معلوم است، پس یک مسیر حرکت و جهت دار است. ( دقیقاً در بیماری کووید 19، به همین شکل بیماری در فرد خود را نشان می دهد…)
یک رودخانه را در نظر بگیرید شما در حال شنا هستید و جریان آب به حرکت ما اضافه می شود مسیر حرکت ما مستقیم است اما چون جریان آب زیاد است شما 300 متر دورتر از ساحل پرت می رسید و از مسیر منحرف می شوید و شما را گمراه می کند و گاهی حتی به مقصد نمی رسیم و از بیابان یا جای پرتی سر در می آوریم.
خواست و فرمان
همه چیز طبق فرمان و خواست اتفاق می افتد اگر انسان خواسته ای نداشته باشد و چیزی را نخواهد اتفاقی بر این مبنا نمی افتد. یعنی کائنات (سیستم آفرینش) به خواسته های ما پاسخ می دهد، اما اگر خواسته نداشته باشیم پاسخی هم دریافت نمی کنیم.
برای هر خواسته ای یک پاسخ مربوط به آن در اختیار ما قرار می دهند و هیچ چیزی در کائنات به زور اتفاق نمی افتد اما ما گاهی از خیلی از خواسته های خود اطلاع نداریم یعنی خواسته ها هم دارای صور آشکار و صور پنهان هستند. چون همه چیز طبق خواست و فرمان اتفاق می افتد و خواسته های انسان منشا درون خود انسان است پس هر اتفاقی که می افتد پیش از اینکه تابع جهان بیرون باشد تابع جهان درون خود ماست.
خواسته مثل هسته می ماند یک خرما خواسته ای دارد تبدیل به درخت خرما. اما اگر یک درخت خرما خواسته تبدیل به یک خوشه گندم داشته باشد ما نمی توانیم بگوییم زمین بد بود که هسته یا دانه خرما تبدیل به خوشه گندم نشد و هیچ خواسته ای از بین نمی رود بلکه آن خواسته درون صور پنهان قرار می گیرد و دوباره برمی گردد و در جایگاه دیگری رشد می کند .
محیط, اجتماع, آب, آفتاب در حکم بستر است تا خواسته رشد کند، اگر چیزی برای ما اتفاق می افتد در واقع پاسخ کائنات به خواسته های معقول وغیر معقول ماست و وقتی خواسته های نا معقول ما شکوفا می شود برای ما رنج را به ارمغان می آورد وخواسته های معقول وقتی به انجام می رسد در ما آرامش وتکامل وشادی را به ارمغان می آورند.
خواسته اول گفته می شود بعد فرمان صادر می شود و زمانی که فرمان صادر شود یعنی مجوز صادر شده است و اگر فرمان صادر نشود خواسته همچنان باقی می ماند تا زمانی که فرمان آن صادر شود. یعنی هر خواسته ای در انسان در هر زمانی به اجرا در نمی آید و این موضوع را قدرت مطلق بنا به تشخیص خود، فرمان ِآن را صادر می کند.
تقدیرات وتفکرات:
اکثرا می گویند اگر برای ما چیزی مقدر شده پس اراده و اختیار ما چگونه می شود؟ و اگر آینده ما از پیش تعیین شده پس چگونه ما را مورد حسابرسی قرار می دهند؟
تقدیر یا قدر به معنی اندازه و مقدار ارزش است. گاهی می گویند تقدیر من بود در اوایل جوانی ورشکست شوم, چه کسانی بیشتر از این واژه استفاده می کنند؟ زمانی که انسان در مطالب بدی قرار می گیرد این مطالب بیشتر به سراغش می آید. اگر از انسانهایی که وضعیت بدی دارند، بپرسید می گویند: این تقدیر من بود و این از پیش تعیین شده بود. اما اگر پیش کسی که از مرتبه بالایی برخوردار است بروید نمی گوید این تقدیر من است بلکه می گوید لطف خدا بود, تلاش خودم بود, از تمام قدرتم استفاده کردم, خانواده به من کمک کردند, پس حتی دیدگاه ما انسانها در جاهای مختلفی بکار می رود.
قدر واندازه هر شخصی جایگاه آن شخص است.
طبق آیه ای از کتاب شریف : نیست انسان چیزی جز آن چیزی که تلاش می کند برای انسان هر چیزی که وجود دارد و هر چیزی که در آن قرار گرفته آن چیزی است که کسب کرده و تلاش کرده و آن تلاش محصول عمل خودش بوده و این جایگاه می تواند رفیع باشد یا پایین. اما هرچیزی که هست، دستمزد خود فرد است .
انسان دارای 3 زمان است: گذشته, حال, آینده.
که ما خیلی اطلاعاتی راجع به گذشته نداریم.
تفکرات
تفکرات در زمان حال انجام می شود چیزی که الان به وجود می آید. وقتی تفکرات و تقدیر با هم تلفیق می شود مسیر حرکت انسان را مشخص می کند و زمانی که ما کاری را بدون حساب و کتاب انجام می دهیم، مثل مصرف مواد و دخانیات، بدون تفکر به سرانجام آن، درست مانند ستونی می مانیم که موریانه سالیان سال آن را خورده، اما در یک لحظه کل آن پایین می آید و صدای آن در یک لحظه شنیده می شود اما این تخریب ِسالیان زیادی است .
تقدیر انسان هم همینطور است آن تخریبی که سالیان زیادی انجام داده اما بازتاب آن هنوز نرسیده و بعد از مدتی بازتاب آن اتفاق می افتد که آن تقدیر خود فرد است. تقدیر مثل موجی است که ما به وجود می آوریم و برمی گردد به سمت ما و ما در مقابل آن می توانیم کارهای مختلفی انجام دهیم .
به خداوند هستی بخش گفته می شود، چون بستر شکوفا شدن را خداوند در اختیار ما قرار می دهد درست است که خواسته ها از جانب ماست، ما دانه را داریم، اما زمین و آب و خاک و باد را خداوند در اختیار ما می گذارد. اگر ما تنها بودیم خواسته های ما شکوفا نمی شد. پس اراده خداوند است، چون شرایط همه کارها را خداوند انجام می دهد.
کسی که برای کسی دعایی می کند ، بینشان پیوند محبتی وجود دارد و گرنه انسان برای هر کس و هر چیزی که دعا نمی کند. مثلا هیچوقت برای فلان حیوان در خانه مان دعا نمی کنیم. پس این پیوند را خود شخص بوجود می آورد. یعنی اعمال شخص است که باعث این مسئله می شود که دیگری برایش دعا بکند. پس اعمال آدمی در آن سهیم است. اگر هم نفرین می کنید به خاطر کارهای غلطی است که شخص انجام می دهد و یا برداشت غلطی است که ما از رفتار آن شخص می کنیم. پس باز هم به عمل آن شخص بستگی دارد. که اگر درست باشد کمکش می کند و اگر غلط باشد به خودمان بر می گردد.
واقعیت آن است که ما از خیلی چیزها بی اطلاع هستیم. وقتی از خواسته های خودمان بی اطلاعیم ، خواسته های مردم که دیگر هیچ… . یکی از دلایلی که می گوییم قضاوت نکنیم برای این است که اندیشه خودمان را که هیچ , انگیزه ی طرفمان را هم نمی دانیم. حتی نمی دانیم در مغز و اندیشه ی خودمان چه می گذرد. هر روز انسان شناخت جدیدی از خود به دست می آورد. شاید یک روز فکر کند که انسان بسیار خوبی است و کمی بعد به این نتیجه برسد که نه، خیلی هم انسان خوبی نیست. بعد از چندین سال کاوش.
بقول استاد؛ درست است که آن چیزی که برای ما اتفاق می افتد مطابق خواسته است اما یا آموزش است یا مجازات تنبیه است. یعنی یک عملی انجام داده ایم ، یک آسیبی وارد کرده ایم ، یک حرمت شکنی کرده ایم یا یک نقض قانونی انجام داده ایم که این موجب مجازات قانونی می شویم. که اصطلا حاً به آن کارما یا هر چیز دیگری می گویند. یا قانون مثقال که عینا به خودمان بر می گردد. ( فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مِثقال ذره شراً یره). ذره یا خواهان این هستیم که چیزهای بیشتری را متوجه شویم، می خواهیم درک بیشتری پیدا کنیم، می خواهیم عمق بیشتری را متوجه شویم، می خواهیم معنویت و معرفت کسب کنیم، آن وقت است که باید آموزش ببینیم. آنجایی که می خواهیم آموزش ببینیم یک سری اتفاقات برایمان می افتد که کلاً در این دو مورد اتفاقاتی برایمان می افتد نسبت به اینکه آن شخص خودش چه کرده و یا چه خواسته است.
تقدیری که ا تفاق می افتد چیزی بوده است که از این لحظه بوده است تا زمان گذشته. هر کاری که ما می کنیم این تقدیر را برای ما بوجود می آورد و تقدیر از یک سری قوانین پیروی می کند, مثل قانون عمل و عکس العمل. یعنی ما اگر عملی را انجام دهیم ولو اینکه بسیار کم و اندک باشد، آن عمل به ما بر می گردد.
این طور تصور بکنیم که ما یک صدایی را از خودمان در می آوریم ، این صوت میرود، خارج میشود ، به یک کوه برخورد می کند و پژواک این صدا برمی گردد به خودمان می رسد که این اتفاق می افتد فقط نکته ای که هست در این برگشت است، که رد خور هم ندارد، زمان برگشت این صدا است. ممکن است این زمان برگشت خیلی طولانی تر باشد و یا همان لحظه به ما برگردد. اتفاقی که باعث این می شود که ما دچار توهم شویم که حساب کتابی نیست و هر کی هر کیه، این همین زمان است. چون گاهی، ما هر کاری می کنیم آناً نتیجه اش را نمی گیریم، به مرور زمان نتیجه این کارمان را فراموش می کنیم و ممکن است از حد سالیان هم بگذرد تا این چرخش اتفاق بیفتد و برگردد که آن هم قانون خاص خود را دارد و چون انسان دائماً در حال تغییر است این مطلب خودش را نشان نمی دهد.
اما اعتقاد داشتن به این مسئله که چیزی که به ما بر می گردد همان چیزی است که خودمان سفارشش را داده ایم . مطابق این فراموشی انسان، پس از گذشت سالها و رسیدن به زمان گرفتن جواب اعمال بر طبق بیان قرآن مجید ، انسان عز و جز، ناله و قر قر می کند، و این چیزی نیست جز آن چیزی که خودش سفارشش را داده بود. و برعکسِ آن هم، این که وقتی به قدرتی یا مقامی میرسد، اینبار یک جور دیگر برداشت می کند. به خود غَرّه شده و چنین استنباط می کند که همه اینها از توانایی ها وتلاشهای خودم است. به غیر از کسانی که ایمان می آورند.
استاد، ایمان مانند زمین قوی ای می ماند که آب را در خود نگه می دارد. انسان با ایمان انسانی است که فراموش نمی کند. مثل زمین حاصل خیزی است که اگر شما آن را حفر کنید می توانید در آن قنات احداث کرده و از آن زمین آب استخراج کنید. و انسان با ایمان، آن چیزی را که انجام داده است را در خود حفظ می کند و به فراموشی نمی سپارد. ولو آن عمل، عمل خوشایندی نباشد. و وقتی به آن عمل رسید در ادامه زندگی وقتی به زمان عکس العمل رسید دیگر ناراحت نشده و آن را می پذیرد. پس این خصلت ایمان است چه خیر باشد و چه شر.
چون انسان جاریست و قابل تغییر، تا آن موجی که بوجود آورده، برود و بازگردد، انسان تغییر کرده و از نوعی به نوع دیگر تبدیل می شود. حالا آن موج و یا صوت به شخص برگشته ولی آن انسان دیگر انسان قبلی نیست و سطح داناییش تغییر کرده و ظرفیتش تغییر کرده و یا بالعکس دچار اُفت ظرفیتی و شخصیتی شده باشد، آنوقت است که این تغییر خیلی تعیین کننده است. اگر عمل زشتی را مرتکب شده است که تقاصش در حال برگشتن است، در جهت مثبت تغییر داشته باشد، با رسیدن تقاصش درد کمتری را حس می کند. و به بیان ساده تر می تواند، خیلی راحت تر از آن موج عبور کند. و با بزرگواری و سخاوت خویش آن را بپذیرد. مثل گرفتن یک بیماری یا از دست دادن عزیزی. ولی اگر اُفت کرده باشد و در تاریکی بیشتری فرو رفته باشد، سختی بیشتری را نیز متحمّل می شود. و این چیزی نیست جز درک مفهوم عذاب.
مثل سختی که بعد از رسیدن به سفر دوم حسش می کنیم زیرا خود آن را سفارش و بوجود آورده بودیم. و این خود از دو قانون دیگر تبعیت می کند. یامجازات است و یا آموزش که در بالا ذکر کردیم. یک مثال ساده اینکه: زمانی ما مشتی را به شکم استاد کشتی می زنیم، برای اینکه عضلات دست و مشتمان قوی شود (خواهان آموزش) و زمانی که مشتی را به شکم یک انسان دیگر در جامعه می زنیم که برای فسق و فجور است (تنبیه و مجازات). به هر حال به خواست و فرمان اتفاق می افتد که دست پخت خودمان است و وقتی که به ما رسید نمی توانیم تشخیص دهیم و یا خود را اذیت کنیم که این علتش چه بوده است. اما مهم این است که خودمان آن را به وجود آورده و از آن تقدیر درس بگیریم. وقتی به انسان دردی وارد می شود این برای آن است که انسان شکافته شود.
دقیقا زمانی که انسان دچار منیت می شود که همه چیز را به خوبی می داند و از همه برتر است، آنجاست که خِنگ می شود و هر چقدر که عمق منیّتش بیشت، عمق خِنگیش نیز بیشتر می شود. چون دائما در توهم افکار خودش مانده است. شاید خیلی از انسانهایی که در دام اعتیاد افتاده اند در ذهن خود بسیاری سوالات معنوی داشته بودند که بعد از رهایی به جواب سوالات بیست یا سی سال پیش خودشان می رسند.
مثل معتادی که می گوید: من دنبال علم بودم اما یکدفعه دیدم که بافور و هروئئین تو دستم دارم. چرا این شد؟ که پاسخ این سوال اینجاست که ما تا ضد چیزی را تشخیص ندهیم نمی توانیم به اصل موضوع پی ببریم و چون خداوند ضدی نداره سر از اینجا در آوردیم .و بعد از خروج از تاریکی ها و اضداد است که به مفهوم رهایی و آرامش پی میبریم و به ایمان و عرفان دست پیدا می کنیم چون با تمام وجودمان حسش می کنیم.
حال سوال اینجاست که وقتی انسان گناهی را مرتکب می شود و عذابی را به خاطر گناهش میبیند، اطرافیانش نیز همراه او دچار سختی و عذابهایی خواهند شد. علت آن چه می تواند باشد؟ و جواب اینکه : هر مسئله ای دو طرف دارد. ذرات هم به دنبال یکدیگر روان می شوند. سرد، سردی را می کشد و گرم، گرمی را. پدر و مادر و کسانی که در کنار ما قرار می گیرند به علت پیوندی که بینمان وجود دارد این مسئله را امتحان می کنند. در این رابطه پیوند محبت است که کنار همدیگر قرار می گیرد و البته پدر و مادر و یا همسری نیز هست که بین آنها با ما پیوند عمیق محبتی وجود نداشته باشد. و این فرصتی می تواند برای آنها باشد تا با فرزند و یا همسری که در کنارشان قرار گرفته بار گناهان خود را کم کنند با عذابی که می کشند نقصان های درونشان را رفع نمایند و آنها باید اینجا فرابگیرند که در مقابل عذابی که می بینند عمل به مثلی نداشته باشند بلکه با آرامش، حوصله، تفکر، تدبیر و محبت آن را هدایت کنند و به شخص خیر و برکت بدهند که می توانند برایشان جنبه آموزش داشته باشد و یا همان قانون جذب ذرات است که هر دو همدیگر را با وجود چیزی که در ما وجود دارد یکدیگر را جذب می کنیم. این آزمایش در آن ختم می شود که ما اشکالات درون خود را بیابیم و برای حلشان اقدام کنیم.
چیزی که ما روی آن تفکر می کنیم جزء تقدیر ساز ما نیست، بلکه وقتی بعد از تفکر آن را به اجرا در آورده و درخواست می کنیم از آن لحظه به تقدیر ما می پیوندد .خواه این تفکر ما یک روز طول بکشد و خواه نه ماه جزء تقدیر ما محسوب نمی گردد.
تقدیر یا سرنوشت آدمی ماحصل کارهای خودمان است که قدر و اندازه ی ماست که تقدیر و سرنوشت ما را می سازد که بسیار زیبا و مهم است. در کتاب رهایی از منطقه 19 درجه بالای آتش ص 151 چه زیبا گفته شده؛ و ما ادراک ما یوم الفصل( تو چه دانی که عظمت و سختی روز جدایی چیست).
گروه کاوشگران: جمعیت احیای انسانی نور سینا
مورخ: 1399