نیرو های درون همان  تغییر تفکر  است.
یک سفر اولی ممکن است در شرایط سختی باشد، خانواده در حال انهدام، از کار اخراج شده و شرایط بیرونی دشوار و حال با انبوه این ها باید به نیروی خود متوسل باشد، آنجاست که می تواند برگردد و  قدرت قبلی  خود را پس گیرد.
کسی زمین می خورد که بال پرواز نداشته باشد؛ یعنی از نظر تفکرات و اندیشه به مرحله ی بیداری نرسیده است. پس باید این نوید و این ایمان و این تفکر در شخص بوجود بیاید که می تواند از ظلمت خارج شود.
جنگ معمولی، یک محیط معمولی را می طلبد و امروز در جهان و در شرایط کنونی و با تفکرات امروزی، ما با جنگی که مواجه هستیم، جنگ اندیشه و افکار می باشد. البته این در قدیم هم بوده و امروز هم در بین مردم هست و فقط امروز خیلی وسیع تر شده است. زمانی که امیرالمومنین به شهادت رسیدند؛ گفتند کجا؟ گفتند در محراب نماز، و یکسری مردم گفتند مگر حصرت علی نماز هم می خواند؟ این جنگ اندیشه و افکار بود.
جنگ اندیشه و افکار از زمان قدیم و از زمانی که آدم و حوا در بهشت بودند و شیطان آمد و آن ها را از راه به در کرد، آن جا هم جنگ اندیشه و افکار بود چون انسان بر سر یک در دو راهی قرار دارد. که روح و جن هر دو مشاور درونی  را دارند. تا افکار و القاءات خود را انجام دهند.
در جوامع گذشته، جنگ اندیشه و افکار به دلیل فاصله به کندی انجام می گرفت، اما الان بسیار با سرعت انجام می گیرد و چون افکار و اندیشه و آگاهی انسان به مرحله لزوم نرسیده، اتفاقات ناگواری پیش می آید، جنگ افکار میدان های وسیعی می طلبد، قبلا، مثلا جنگ ایران و عراق در یک منطقه مشخصی بود اما الان تمام کره زمین را پوشانده است، بنابراین وقتی می گوییم: کشف حقیقتِ جهان هستی در تفکر است، اینجا تفکر برای ما مشخص می شود.
ما سه نوع اندیشه و افکار داریم:
1_ اندیشه و افکار راستین: که تشخیص آن کار بسیار سختی است و بستگی به آگاهی های مردم دارد، درک اندیشه و افکار راستین بر عهده هر کسی نیست و هر جا اندیشه و افکار راستین است، فوری مانند یک گوهر که رسوب دور آن را گرفته، پنهان می شود.
مثلا اگر یک بچه ی9 ساله بگوید من از کجا آمده ام، پدر و مادر ناگزیر اند بگویند که یک فرشته تو را به ما داد؛ چون نمی شود برای بچه ی کوچک عمل تخمک گذاری و … را توضیح داد، زیرا بچه نمی فهمد. ما انسان ها هم برای ادراک جهان هستی مثل آن بچه ی 9 ساله هستیم و با حواس ظاهر کار می کنیم و به حواس پنهانی پی نبردیم، بنابراین با زبان تمثیل گفته می شود.
2_اندیشه و افکار منفی و دروغین: بعضی اندیشه ها و افکار مخرب است، اما اعلام نمی شود که اینها دروغین اند. هیچ فسادی انجام نمی گیرد مگر اینکه لباس تقوا بپوشد. مشکل ما در تشخیص و جا انداختن اندیشه و افکار درست است. افکار دروغین را شما اصلا نمی فهمید که درست است یا دروغ، یعنی باید یک شکلی به انسان ارائه شود که انسان آن را حقیقت بداند و آنقدر ما فکر منفی داریم که برای مردم حقیقت محض است.
3_ اندیشه و افکار خنثی: که به درد کسی نمی خورد. یعنی نه نفعی دارد و نه ضرری.
اندیشه و افکار خنثی مثل ماشینی می ماند که هیچ مقصد و هدفی ندارد و سرگردان است. خیلی از انسان ها در 24 ساعت شبانه روز، کل افکارشان خنثی است و راجب مسائلی می اندیشند که قابل اجرا نیست و در تخیلات خود غرق هستند.
پس در قسمت افکار و اندیشه در نظر بگیریم که این افکار چگونه اند و آگاه باشیم که هرچه میشنویم ،باور نکنیم و کمی در تعمق آن افکار اندیشه کنیم. در درمان اعتیاد بسیاری افکار دروغین وجود داشت، تبلیغ های ماهواره ای، قرص های عطاری و … . در میان کشور ها ما بالاترین پیوند کلیه را داریم، چرا که یکی از تخریب کننده های کلیه، همین قرص های عطاری است و اینها چقدر خوب جلوه کرده و در قالب جملات زیبا مانند، بدون درد، بدون خماری، در کوتاه ترین زمان و … بیان می شوند.
اظطراب برای انسان وجود دارد، اگر ما از بالا به کره ی زمین نگاه کنیم که چگونه شناور است، دچار  اضطراب می شویم. گرچه به خداوند توکل و اعتقاد داریم اما گاهی همه ی ما نسبت به آینده یا مسائل خود دچار اضطراب می شویم. قضیه معلوم نبودن بعضی از چیز ها است و چون انسان در شرایط، همیشه جاری است دچار اضطراب هم می باشد.
 اگر برای ما هم اضطراب و تردید و دو دلی وجود می آید این طبیعی است زیرا شیاطین همه جا در کمین هستند  تا در کل، ما را بربایند. مثلا در سفر اول آیا من موفق ام؟ آیا راه من درست است؟ تا از شک نگذری به حقیقت نمی رسی و این طبیعی است چون اضداد در نقطه مقابل وجود دارند. اگر زندگی است، مرگ است؛ اگر تاریکی است، روشنایی است و … .
شک و دو دلی ها باید باشد. مثلا در لبه ی پرتگاه راه می رویم، بایستی ترس باشد تا از وقوع حادثه جلوگیری شود چون هرچیزی مثل باز کردن درب قفس شیر است که باز کردن آن آسان اما برگرداندن شیر بسیار سخت و مشکل است. شیشه و هروئین را می زنیم؛ اولش راحت اما بعد برگرداندنش چه؟ بنابراین تردید و دو دلی باید باشد تا من بترسم؛ چون ترس ها و تردید ها و شک ها تا حدودی باعث حفظ ما می شود تا ما قبل از وقوع، جلوی آن را بگیریم.
اگر ما خیالمان آسوده باشد و مثلا واگذار کنیم به خدا، باید آن زمانی باشد ” که هیچکاری از ما بر نیاید ” .
شما وقتی جلو می روید که در کار مسلط و مشرف باشید وگرنه واگذار کردن آن به خداوند یا دیگران کار درستی نیست. اگر حرفی می زنید خودتان باید اجرا کنید و اجرای آن حرف از قوه ” که بصورت فکری درونمان است ”  به فعل باشد،یعنی اگر ما کاری را از رهجو می خواهیم باید خودمان هم انجام دهیم.
در جهان هرکسی می خواهد سود خود را ببرد و سهم خود را داشته باشد، و همه تلاش می کنند که زندگی داشته و پول جمع کنند و به خواسته هایشان برسند، پس انسان باید کاملا حواس جمع و آگاه باشد و اصول را بداند.
حساب به دینار ، بخشش به خروار
انسان می تواند در فصل زایشِ بهار، جسم و افکار و اندیشه خود را تازه کند.