بسم الله الرحمن الرحیم
لازمه هستی نظم است. حتی در بی نظمی هایی که می بینیم نظمِ نهفته ای وجود دارد. هیچ چیز، بی نظم نیست.
استاد: زندگی، هنر یافتن روزنه ی بیرون آمدن از تاریکی است و همانند صفحه سفید نقاشی است که ما باید بسیار هنرمندانه آن را به تصویر بکشیم، این جهان نیست که باید نظم بگیرد، بلکه جهان عین نظم است، این ما هستیم که باید خود را هماهنگ با این نظم کنیم. (کتاب رهایی از منطقه 19 درجه بالایی آتش)
پایه اصلی جمعیت نور از آموزش است به همین دلیل آموزش گرفتن و آموزش دادن باید در سراسر زندگی ما وجود داشته باشد.
کسی که در حیات خود نقطه ی عطفی در زمان خاصی روی دهد و یک موضوعی برایش حل شود به این دلیل است که آموزش لازم را گرفته است. شکافته شدن زمانی برای آن شخص انجام می شود که آموزش بگیرد.
آموزش دیدن و کسب علم در حیوانات به شکل انسان نیست. ما میتوانیم مسائل را بفهمیم و پیدا کنیم و قوانین و ساختار هستی را درک کنیم و بدانیم عملکردش به چگونه است تا از روی آن الگوبرداری کنیم و خیلی از چیزها را بسازیم. انسان میتواند بهجایی برسد که تا حدی بفهمد کسی که این جهان را خلق کرده است چگونه فکر میکند.
انسانهایی که با آموزش گرفتن و آموزش دیدن کاری ندارند عملاً خودشان را به مرحله حیوانی و قبلی حیات برمیگردانند و بعد صفات مرحله حیوانی در آنها ظاهر میشود.
چیزی در درون انسان است که اگر به آن برسد و پرده از آن بردارد متوجه میشود که در هستی انسان، هستی دیگر وجود دارد. همهچیزهایی که در بیرون وجود دارند در درون انسان فشردهشده وجود دارد. زمانی که انسان آنچه در طبیعت نهاده شده را کشف میکند همان اتفاقی که در جهان بیرون میافتد در درون نیز رخ میدهد برای مثال زمانی که نیرو الکتریسیته را کشف میکنیم این نیرو در درون ما نیز آزاد میشود. برعکس آنهم صادق است اگر انسان درونش چیزی را کشف کند آن را در جهان بیرون نیز مییابد.
اگر چیزی کشف شد و جهان بیرون را تغییر داد میتواند جهان درون انسان را نیز تغییر دهد. برای اینکه تغییر در درون یک فرد اتفاق بیفتد بستگی به خود او دارد. انسان باید همان مسائل را در درون خود کشف کند تا سیستمهای نهفته در درون انسان فعال شوند. اگر انسان به همراه تغییرات و کشفیات جهان بیرون درونش تغییر نکند، انگار در درون خود هنوز دارد در زمان قدیم زندگی میکند.
کسب دانش و آموختن باعث تحول در دنیای درون میشود و این تحول حس و فکر انسان را تغییر میدهد. آموزش دیدن جزو، فرآیند تزکیه و پالایش است که برای به تعادل رسیدن شخص انجام میشود. پس اگر انسان مسئلهی آموزش را کنار بگذارد به مرحله حیوانی تنزل پیدا میکند.
اگر انسان بخواهد تغییراتش ادامه پیدا کند باید آموزش ببیند. اگر شخص در جمعیت نور بهاندازه کافی آموزش نبیند بین او و جمعیت نور اختلاففاز به وجود میآید و اختلاففاز باعث ایجاد فشار میشود این فشار اگر از یک حدی بیشتر شود او را از مسیر خارج میکند. اگر انسان را روند سیستمی که در آن است همسو نشود همان سیستم باعث درد و رنج او میشود.
سیگار کشیدن در جمعیت نور مشکلی ایجاد نمی کند ولی وقتی شخص یک سال از آمدنش به جمعیت می گذرد و برخلاف جهت جمعیت نور حرکت می کند و سیگار میکشید در درونش درد و رنج به وجود میآید. برای دریافت انرژی از جمعیت نور و یا هر سیستمی باید به تحولات آن دقت کنیم و همراه با آن در درون خود متحول شویم تا بتوانیم از آن انرژی بگیریم.
پس ما یک نقش فردی داریم که باید با تحولات سیستمها هم سو شوید و نباید از آنها جلوتر بیفتد زیرا مشکلساز میشود. چیزی که باعث میشود انسان خودش را به مجموعههایی که با آن در ارتباط است متصل کند و انرژی بگیرد آموزش است. حال اگر آن زمان انسان فکر کند آن مجموعه مشکل دارد! ولی اینگونه نیست اینیک توهم است و این نیرو منفی حاصل فاصلهای است که بین انسان و آن مجموعه اتفاق افتاده است.
انسان وقتی وارد یک مجموعه میشود باید حرفگوشکن باشد و فقط بافکر خود جلو نرود. باید به قوانین آنجا عمل کند تا از امکانات و انرژی آن مجموعه برخوردار شود. آموزش گرفتن شرط لازمی است که تغییرت جهان بیرون را بهواسطه آن در درون نیز میتوان به وجود آورد.
خداوند به انسان ویژگیهایی داد که بهواسطه آن میتواند از رموز خلقت سردر بیاورد و آموزش بگیرد. انسانهایی که در حال آموزش گرفتن هستند آرام ترند ولی کسانی که آموزش نمیبینند در آنها انرژیهای سرگردان زیاد میشود. انسان تمام این آموزشها را بهواسطه روح یاد میگیرد.
روح، انسان را هدایت میکند و تحت امر پروردگار است. روح استاد خوبیهاست و به انسان کمک میکند. انسان برای برخوردار شدن از روح حتماً نیاز به استاد دارد. اگر انسان استاد داشته باشد و از او حرفشنوی داشته باشد روح به حرکت درمیآید و آنجا هست که انسان میتواند به آن موانع غلبه پیدا کند و آموزش پذیر باشد.
راهنما در جمعیت نور وظیفه حساسی دارند. اگر راه درست را حرکت کنند روح در رهجو غالب میشود و به فاصله آن رهجو شروع میکند به آموزش گرفتن و از تاریکی خارج میشود.
قرآن هم مفاهیم خاص دارد و هم مفاهیم عام. مفهوم عام سوره قدر این است که قران در شب قدر نازلشده است و مفهوم خاص آن میتواند این باشد: مسئلهای که باعث خروج انسان از تاریکی میشود شب قدر است. مفهوم اصلی و عظیم آن نازل شدن قران است و در کنار آن نیز میشود اینگونه برداشت کرد.
کشف مسائل و مجهولات می تواند باعث شود انسانها از تاریکی و ظلمت خارج شود. کاری که راهنما برای رهجو انجام میدهد این وظیفه را دارد که از رهجو مراقبت کند تا در او تحول ایجاد شود، شخص وقتی در ظلمت است در درونش تاریکی دارد اینها مسائلی هستند که خداوند مقدر کرده است که شخص با حل آنها به تکامل برسد.
راهنما مسیر راه را نشان میدهد و دانش را برای رهجو مشخص میکند و توضیح میدهد. راهنما کلیدها را به رهجو میدهد و رهجو باید خودش برود و آن کلیدها را پیدا کند و قفلهای درونش را باز کند تا بیماریها و تاریکی درمان شود. اگر راهنما به خواستههای نامعقول رهجو ارزش بدهد مسئله عوض معکوس میشود. راهنما خود دارای خواستهای نامعقولی است که باید جلوی آنها بایستد. راهنما نباید از امکاناتی که در اختیار رهجو است استفاده کند تا خواستههای خود را برآورده کند. تغییر در رهجو باعث شکلگیری محبت بین رهجو و راهنما میشود.
اگر راهنما خود شخصاً به حل مسائل رهجو کند آن مسئله یا بیماری از راهنما به رهجو منتقل میشود و این به دلیل انتخاب مسیر اشتباه است. رهجو با گفتن مسائل و مشکلات و درد و دل کردن باراهنما در حال انتقال بیماریهای خود به او میشود و راهنما باید در این بخش هشیار باشد.
یکی از روشهای غلط روانشناسی این است که میگویند حرف بزن تا سبک شوی. صحبت کردن تا جایی که باعث تشخیص بیماری در فرد شود کافی است اگر از این بیشتر شود و به مرحله درد و دل برسد دیگر انتقال اطلاعات نیست بلکه انتقال بیماری است این مسئله در روانشناسی هم اتفاق میافتد. در جمعیت نور برعکس است به شخص میگویند تو مسئول اعمال خود هستی و باید آنها را درست کنی و راه درست کردن را هم نشانش میدهند.
راهنماهایی که میتوانند خوب فعالیت بکنند به این دلیل است که این قوانین را ناخودآگاه اجرا میکنند و از آنها پیروی دارند تا هماند ستارگان در کائنات شعاع نور اضافه کنند و در پی فرمان الهی گسیل شوند.
مورخ: اردیبهشت 1400