سر انجام با قطعه‌‌ای از بهشت آشنا شدم

چشمه های از جنس نور و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوسِ لایتناهی می رسند.
جولای 25, 2020
کار، تحصیل و قدرت
جولای 30, 2020
ورود به قطعه ای از بهشت به نام  جمعیت نور
دلنوشته‌ای مسافر … با موضوع《 قطعه ای از بهشت 》که پیش روی شماست . (هدف بزرگترین امید در زندگیست و باید هدف تعیین کنیم و برای رسیدن به آن تلاش کنم، من قواعد زندگی کردن درست را یاد گرفتم و یاد گرفتم در برابر مشکلات به جای ناامیدی و شکایت باید صبر و تحمل کرد و راهکارهای عملی و درست برای رفع آنها را پیدا کنم، زیرا هر مشکلی راه حلی دارد و بیشترین زجر و آسیبی که انسانها می‌برند از علوم کشف نشده و جهالت، نادانی است.)
سر انجام با قطعه‌‌ای از بهشت آشنا شدم
روزی غرق در غم و اندوه بودم و با زمین و زمان سر دشمنی داشتم، با خود می گفتم خدا هم مرا فراموش کرده است، مگر من چکارکردم که خدا دیگر مرا دوست ندارد و از زمین و زمان برایم باران غصه و درد می‌بارد. آن روزها نقطه تحمل من  در برابر مشکلات خیلی کم بود و به موجودی ناامید و ناسپاس تبدیل شده بودم که راهی بسوی حل مشکلات نمی یافتم و ازسویی طاقت تحمل این همه تنهایی و درد را  نداشتم.

 

وقتی در دنیای تاریکیها قرار داری درد و غصه پشت سر هم می آیند و زمانی که برای خروج  از این غم ها تلاش های بی ثمری می کنی و مرتبا شکست می خوری دیگر اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهی و یکی از اضلاع مهم مثلث جهالت یعنی ناامیدی پر رنگ و پررنگ‌تر می شود، اما پس از گذشت زمان  سرانجام با  قطعه ای از بهشت که آنجا را جمعیت نور می نامیدند آشناشدم، افراد در  این مکان به گونه ای دیگر تفکر می کردند و عشق و امید دردلها و نگاهشان موج می زد، هر چه بیشتر به این مکان مقدس می آمدم حالم بهتر و بهتر می شد و دردها و تنهایی ها کمرنگ تر و کوچکتر به نظرم می آمد، هر آنچه در جمعیت نور وجود داشت بر مبنای کسب علم و تجربه سندی بدونه نقص بودکه با اندکی تفکر، تجربه و اجرا در زندگی موجب حرکت تدریجی به سمت نور می شد، در جمعیت برای نفس، انسان، روان  و هر آنچه فیلسوفان عالم در توصیفش مانده بودند تعریفی ساده و قابل فهم ارائه می شد، کم کم متوجه شدم غم‌ها، دردها  و مشکلات من در زندگی حاصل عملکرد خودم بود و جز خودم کسی زندگی مرا به این تیرگی نکشانده بود. اوایل که به جمعیت نور آمده ‌بودم علت این  همه خدمت بدون چشمداشت را نمی فهمیدم ولی بعدا متوجه شدم اینجا همه دنبال حال خوش  هستند و این لذت جز با خدمت و حرکت در مسیر صراط مستقیم بدست نمی آید، متوجه شدم انسان دارای اراده و اختیار است و این خود من بودم که لحظات شیرین زندگیم را با افکار و اعمال شیطانی به هدر می دادم و حالم را خراب می کردم و بعد هم آن را به گردن دیگران و یا خدا می انداختم، درک  کردم که خداوند قوانینی لایتغیر در جهان هستی بنا نهاده است که باید این قوانین را بشناسیم و با درک  و شناخت آنها و شناخت خود راه درست زندگی کردن را بیاموزیم. 

هدف بزرگترین امید در زندگیست  و باید هدف تعیین کنیم و برای رسیدن به آن تلاش کنم، من قواعد زندگی کردن درست را یاد گرفتم  و یاد گرفتم در برابر مشکلات به جای ناامیدی و شکایت باید صبر و تحمل کرد و راهکارهای عملی و درست  برای رفع  آنها را پیدا کنم، زیرا هر مشکلی راه حلی دارد و بیشترین زجر و آسیبی که انسانها می‌برند از علوم کشف نشده و جهالت، نادانی است. یکی از نکات مثبت جمعیت نور وجود نمونه های زنده و حاضر  است، وقتی می بینم افرادی را که امروز چقدر حالشان بهتر از من است با خودم می گویم اینها نیز روزی  مانند من غرق در تاریکی ها بودند و من هم اگر در مسیر درست  باشم به این حال خوش دست خواهم یافت و این یعنی  امید و امیدواری که حلقه مفقوده زندگی انسانهای ناامید و شکست خورده است.

 امروز که درسفر دوم قرار دارم مدیون جمعیت نور و آموزش های ناب آن  و دوستانی که در این مکان مرا یاری کردند هستم دوستانی که با وجود آنها احساس تنهایی در مشکلات ندارم، حس می کنم دیگر در برابر نیروهای منفی و اهریمنی  تنها نیستم و هرگاه احساس کنم سطح انرژی من کم شده است جایی وجود دارد که با رفتن در آنجا و دیدن راهنما های عزیزم و برادرانم سرشار از انرژی مثبت و عشق می شوم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *