سیستم ایکس یعنی تمام فلسفه وجودی جمعیت نور، بعلاوه تمام دانش فنی آن در روش درمانB.M.T، بانضمام تمام دانش جهان بینی.
سیستم ایکس در حقیقت یک شالوده و فوندانسیونی است که تمام ماهیت انسانی ما روی آن سوار است. این مطلب تا حدی اهمیت دارد که برای فهمیدن این مطلب که یک فرد در چه درجه ای از تعادل قرار دارد بهترین سنگ محک آن، سنجیدن سیستم بیوشیمی آن فرد است.
سیستم بیوشیمی علاوه بردرجه تعادل سیستم شیمیایی مغز، ترشح هورمن ها و نوروترانسمیترها ، شامل درجه تعادل تفکر و نگرش و جهان بینی نیز می باشد.
مغز ما شامل چند بخش می باشد:1- مخ 2- مخچه 3- ساقه مغز 4- غده هیپوفیز 5-هیپوتالاموس
مغز از دو نیمکره چپ و راست تشکیل شده است که هم سیستم عملکردی تمامی اعضاء و هم قسمتهایی که مربوط به حافظه و هم قسمتهایی که مربوط به حافظه، یادآوری خاطرات، تفکر و اندیشه، لذت و درد، و.. در مغز جای مخصوص به خود دارند.
از نظر علم پزشکی فرماندهی مغز در هسته مرکزی یا کورتکس مغز است. کورتکس ماده خاکستری به هم پیچیده است که 80% مغز انسان را می سازد، این لایه نازک خاکستری از سلولهای مغز تشکیل شده و مسوول کلیه رفتارهای ارادی انسان است.
مغز ما یک بخش بیرونی دارد که همانند گوشت است و مخ و مخچه در ان است و یک بخش درونی دارد که بر بنیان قوانین ذره و موج کار میکند.
مغز ما در حقیقت یک مترجم مثل رادیو است. در فضای پیرامون ما امواج بسیار زیادی وجود دارد که برای درک این امواج یک گیرنده مانند رادیو لازم است. رادیو مترجم و مبدل است.
محل تفکر انسان مغز نیست، محل تفکر و هسته تفکر جایی بیرون مغز است، مانند ماهواره ای که امواج را می فرستد و گیرنده ای مثل رادیو این امواج را ترجمه می کند. بر اساس این قاعده که انسان زوال ناپذیر است و هسته نفس یک بخش غیر فیزیکی دارد، باید گفت که هسته تفکر خارج از کالبد فیزیکی است، مغز فقط مترجم است. عقل،تفکر،ذهن،آرشیو، بایگانی ما هسته فیزیکی ندارند و بعد از مرگ هم همچنان باقی می مانند.
سلول باردار یکسری مواد است و یکسری وظایف را انجام می دهد. سلول مانند موتور ماشین است که باعث تحرک وسیله نقلیه می شود. در هر قسمت از اعضای بدن که پوست و رگ و خون دارد موتور مولد آن عضو سلول است که مجموعه عظیمی از این سلولها با فرامینی که در اختیار دارند، مسؤل آن بخش می شوند به طور مثال سلولهای سازنده پوست با سلولهای سازنده خون متفاوت هستند.
در حدود 120 سال گشته که بشر به فیزیولوژی مغز و پیچیدگیهای مکانیزم آن پی برد، متوجه شد که بین سلولهای مغزی با تمامی سلولهای دیگر اعضاء بدن فرق و تفاوت وجود دارد. میزان اهمیت و قابلیت سلولهای مغزی با بقیه سلولهای بدن، به اندازه تفاوت جایگاهی یک وزیر با یک فرد عادی در جامعه است. این تفاوت دو بخش است:
1- در مواد شیمیایی درونشان است که باردار مواد شیمیایی بسیار متنوع تر اند.
2- قابلیت تنوع در گرفتن و دریافت کردن پالسهای عصبی.
سلولهای مغزی ما شگفتی خلقت هستند، وقتی که خداوند در کتاب شریف می فرماید: من انسان را خلق کردم در احسن التقویم، این خطای بزرگی است که ما تصور کنیم منظور فقط زمان است. زمان فقط یک بعد این موضوع است. منظور از احسن تقویم مطرح کردن جایگاه است، جای+ گاه به مفهوم بهترین شرایط مکانی و زمانی. یعنی در بهترین شرایط مفهومی،فیزیولوژی، ساختاری،ماهیتی هم در صور آشکار و هم در صور پنهان. سلولهای مغزی قابلیت هایی فراتر از بقیه سلولها دارا می باشند، این سلولها راهی به بقیه اعضای بدن ندارند همچنانکه بقیه سلولهای بدن راهی به مغز ندارند.
علم پزشکی طی سالها تحقیق و با یافته های تحقیقی در حدود 120 سال قبل به این کشف رسید که ما در کل ماهیت بدن، دارای یک سد خونی هستیم. سد خونی یک مکانیزم است و در تمام بدن جای دارد؛ و دارای مجراهای ورودی در قسمت بالا تنه و شاهرگ گردن می باشد.
کار سد خونی اینست که فقط به یکسری از سلولها مچوز عبور می دهد و مشخصه اصلی این سلولها حلال بودن در چربی است. با این کشف بخش عظیمی از صورت مساله اعتیاد روشن شد و دلیل اینکه چرا انسان به یکسری مواد اعتیاد پیدا می کند مشخص گردید. مطلب مهم تر دیگری که مشخص شد این بود که ورود یکسری مواد از سد خونی به تنهایی موجب اعتیاد نمی شود بلکه این ورود باید با تکرار در پارامتر زمان همراه باشد تا موجب جایگزینی گردد و اعتیاد رخ دهد.
در بحث موج و ذره گفته شد که این سلولها در مغز، به حالت سیستم فدرال عمل می کنند، یعنی هر بخشی مجزا عمل کرده و یک فرماندهی مرکزی هم وجود دارد. وقتی یکی از اعضای بدن از حالت تعادل طبیعی خارج شد و دچار اختلال گردید، علم پزشکی باید از 2 ناحیه آن را بررسی کند: اول مسایل بالینی و دوم مسایل روان تنی یا سایکوسوماتیک؛ که متاسفانه در علم امروز قسمت دوم به کلی نادیده گرفته میشود.
زمانیکه پزشکان در حدود 120 سال گذشته متوجه وجود تفاوت سلولهای مغزی با بقیه سلولهای بدن شدند، این سلولها را نورون نامیدند. نورون یک کلمه یونانی است و این نورون ها دو ویژگی مهم دارند: اول باردار مواد شیمیایی بسیار متنوعی هستند و دوم قابلیت گرفتن پالسهای عصبی را دارند. تا حدود 150 سال گذشته پزشکان اعتقاد داشتند که نورونها به هم چسبیده هستند یعنی در فاصله بین دو سلول یک پل مانند، وجود دارد و مواد شیمیایی از طریق این پلها منتقل می شوند ولی لویی پاستور متوجه شد که این سلولها به هم پیوسته نیستند و فاصله دارند که موجب شگفتی در دنیای علم گردید. نورون ها چند دسته اند؛ یکسری فقط مواد شیمیایی را انتقال می دهند، اما گروهی دیگر علاوه بر انتقال مواد شیمیایی پالسهای عصبی را هم انتقال می دهند، تقریبا تمام سلولهای مغزی این قابلیت را دارند اما یکسری قابل قیاس با بقیه نیست. آنهایی که اصلی ترین وظایف را در قبال انتقال پالسهای الکتریکی دارند را سیناپس نامیدند و فاصله بین آنها را فضای بین سیناپسی معرفی کردند.
در بدن نقاطی وجود دارند که وظیفه ترشح یکسری هورمن را دارند. هورمن ها خود سلول و مولکول هستند، هورمنها خودشان موتورهای مولد می باشند و تولید کننده مواد هورمنی و شیمیایی هستند. از مهمترین هورمن ها در مردان تستسترون و در خانمها پروژسترون است.
تعریف سیناپس : مغز انسان حاوی حدود شصت و هشت میلیارد نورون است که هر کدام توانایی ارتباط و تأثیر روی تعداد زیادی نورون دیگر را دارد. مکانیسم مؤثر و کارآمدی نیاز است تا ارتباط بین این تعداد نجومی از نورونها را برقرار کند. این ارتباط با استفاده از سیناپس صورت میگیرد. اگرچه تعداد زیادی سیناپس وجود دارد، ولی می توان آنها را به دو دسته تقسیم بندی کرد: سیناپس الکتریکی و سیناپس شیمیایی. در سیناپس الکتریکی جریان از شکاف پیوندگاه جاری می شود. در مقابل، سیناپس شیمیایی قادر به ارتباط سلول به سلول توسط ترشح پیام رسان عصبی میباشد. این عاملهای شیمیایی که توسط نورون پیش سیناپسی ترشح میشوند، جریانهای ثانویه در نورون پس سیناپسی را بوسیله فعال کردن گیرندههای خاصی تولید می کنند. در حدود ۱۰۰ نوع پیام رسان عصبی شناخته شده است.
در تعریف سیستم ایکس آمده است: مجموع نورترانسمیترها، مجموع هورمن های غدد درون ریز و برون ریز، مجموع سیستم ایمنی و مجموع سیستم ضد درد بدن یا سیستم شبه افیونی. نورترانسمیترها: تک تک سلولهای عصبی است که باردار مواد شیمیایی و قابلیت دریافت پالس الکتریکی دارد. هورمن ها: غدد زیر بغل برون ریز و غددی که در لوزالمعده انسولین تولید می کند درون ریز است. مهمترین هورمن سیستم ایمنی بدن گلبولهای سفید و قرمز است. در سیستم ضد درد بدن هم 2 هورمن اصلی ترشح می شود : اندروفین ها و انکفالین ها.
جهان بینی در درمان بیماریها و تاثیر آن در احوالات روزمره انسانها :
در مطالب بالا گفته شد که برای درمان بیماریها، هم بایستی به موارد بالینی پرداخت و هم به قسمت فرماندهی مرکزی(مغز) پروتکل و متد B.M.T معجزه ای که دارد اینست که در بحث درمان اعتیاد فقط به مساله بالینی اکتفا نکرد و قسمت اصلی فرماندهی بدن را نیز مورد کنکاش قرار داد؛ که تا آنروز تمامی پزشکان ترک اعتیاد فقط به قضیه بالینی توجه می کردن، و حتی هنگامی که فرد در اثر ترک دچار اختلالات صور پنهان مانند افسردگی می شد به او تجویز مشاوره می دادند ولی غافل از اینکه قسمت امواج یا پالسهای الکتریکی مغز دچار آسیب شده است. با کشف بزرگی که توسط لویی پاستور درباره فاصله سیناپسی و امواج الکتریکی صورت گرفت، جمعیت نور هم متوجه شد که درمان اعتیاد فقط جسمی و مربوط به فیزیولوژی مواد به تنهایی نیست بلکه اخبار و اطلاعات و دانشی که از بیرون به فرد منتقل می شود در مغز یکسری پالسهای الکتریکی درست می کند که تاثیر و ترجمه آن دو حالت بیشتر ندارد یا حال خوب یا حال خراب. فردی که در شرایط آرامش نسبی قرار دارد و ناگهان خبر بدی به او می دهند و آن خبر بد باعث بهم ریختگی طرف می شود مهر تاییدی است بر اینکه پالسهای الکتریکی دقیقا و حداقل به اندازه روابط شیمیایی در حال و احوالات افراد تاثیر دارند. به همین دلیل است که اولیای الهی در برابر هیچ پیامدی از حالت تعادی خارج نمی شدند! چون که پالسهای الکتریکی که ریشه در نوع تفکر و نگرش دارد منبعی الهی دارد و مترجم آن هم جوری تربیت شده که اصلا نمی تواند بد ترجمه کند.
مقوله اعتیاد و خمر : بحث اعتیاد یعنی رد شدن یکسری مواد از سد خونی مغز و تاثیر در بیوشیمیایی مغز. خمر یک تعریف آشکار دارد و یک تعریف ماهیتی. در تعریف آشکار گفته می شود هر ماده ای که انسان را از تعادل طبیعی خارج کند خمر است. در تعریف ماهیتی گفته می شود هر ماده ای که از سد خونی مغز رد شود فرد را از حالت تعادل خارج می کند خمر می باشد، در این تعریف، دیگر هیچ ربطی به دین و آیین خاصی ندارد چون اشاره به هر ماده دارد. علم پزشکی پس از تحقیق به این نکته رسید که در فضای سیناپسی یکسری مواد ترشح می شود که درک بدن از آنها بیشتر است، مثلا اگر تبایین، استیل کولین، پاپاورین،دپامین،در مغز از حالت تعادل خارج شود، درک و حساسیت ما در قیاس با مثلا تیرویید به مراتب بیشتر است. دلیل حرام بودن خمر هم همین است چون بیشترین تباهی را در بدن بوجود می آورد. در مغز انسان بخشی به اسم سیستم پاداش وجود دارد که اصلی ترین ماده هورمونی که در آن ترشح می شود دوپامین است. طبق آزمایشهای به عمل آمده به این نتیجه رسیده اند که اگر به طور معمول 2 واحد دوپامین ترشح میشود با مصرف تریاک 3 برابر، گل مقدار آن 6 برابر، شیشه 11 برابر، کوکایین 14 برابر اضافه میگردد. طبق نظر پزشکان فرقی نمی کند که چه ماده ای مصرف شود سیگار به اندازه خودش و تریاک و شیشه و کراک هم به اندازه خودشان سیستم بیوشیمی را تخریب می کنند و نکته مهم اینجاست که اکثر قرصهای اعصاب و روان و ضدافسردگی هم از سد خونی عبور کرده و تخریب بوجود می آورند.
مخدرها علاوه بر اینکه مواد دوپامینی و مواد پاداش را زیاد می کنند، بیشترین تاثیر دراز مدت روی سیستم ضد درد و شبه افیونی ها دارند. به همین خاطر است که افرادی که تریاک و شیره مصرف می کنند معمولا دردها و مریضی ها را دیرتر متوجه می شوند.به طور مثال دندان یا روده فرد دچار ده مدل اختلال شده است ولی خود فرد متوجه نیست،بخاطر اینکه سیستم ضددرد بدن را که موظف است علایم و بیماریها را آشکار کند بیشتر از همه خفه می کند. رهجو بعد از مدتی که وارد سفر شد و حس ها باز شدند کلی درد و مرض هویدا می شود چون مقداری اندروفین و انکفالین ترشح شده و هشدارها نمایان میشود. درد و مرض ها از قبل هم بوده اند ولی بخاطر خفه بودن حس ها هشداری داده نمی شود دقیقا اگر به مثال مطرح شود، در جبهه سربازان در حال جنگ هستند ولی فرمانده به نیروهای پشتیبانی اعلام نمیکند که آذوقه تمام شده است. حال فرمانده جدید جایگزین می شود و اعلام کمبود می کند، تفاوت این دو در مرگ و زندگی سربازان است.
به اعتقاد بسیاری از بزرگان و حتی آقای داودی، سلولهای بدن ما، از خود ما بسیار باهوش ترند چون خداوند فرمانده آنهاست، دانشی در درون آنها تعبیه شده و بر اساس آن دانش به کار خود مشغول هستند و کاری هم به جایگاه و موقعیت فرد که دکتر است یا رفتگر ندارند، به طور واحد به کار خود مشغول هستند به همین دلیل است که در بحث اعتیاد سن و شغل و مقام و محل زندگی و … مطرح نیست. هر فردی که از بیرون مخدر و محرک وارد بدنش کند این پیام به نروترانسمیتر ها و سلولهای مغزی داده می شود که مواد مورد نیاز به اندازه کافی از بیرون وارد می شود و احتیاجی به تولید داخلی ندارد.
به نقش درمانی بدن در بهبودی خودش و سپس قضیه اور دُوز می پردازیم: وقتی قسمتی از دست پاره میشود دکتر بخیه می کند اما خود بدن خودش را ترمیم می کند. یا در سرماخوردگی ما قرص و کپسول را می خوریم ولی خود بدن به مبارزه با ویروس ها می پردازد. در فلسفه فیزیولوژی اعتیاد هنگامی که فرد درگیر مواد شد و کاملا جایگزینی رخ داد، اعتیاد اتفاق افتاده است و با کنارگذاشتن و قطع آن،یکسری علایم آشکار و پنهان رخ می نمایاند. در پیامی آمده است که بدن یا موجود تا وقتی که زنده است اگر اختلالی رخ دهد، خودش برای ساخت و ترمیم دوباره خود اقدام می کند. وقتی که شخصی بطور ناگهانی مصرف مواد را قطع کند در هفته اول با علایم و اختلالات سنگینی مواجهه خواهد شد و از هفته دوم چون بدن متوجه شده که از بیرون چیزی وارد نمی شود، خود را مجاب به تولید می کند و به سمت بهبودی در صور آشکار خواهد رفت؛ ولی هرگز به راندمان اصلی نخواهد رسید؛ ولی در مورد مسایل صور پنهان بحث فرق می کند و بهبودی حاصل نمی شود و اختلالات صور پنهان کماکان با او باقی خواهد ماند. حلقه مفقوده در اعتیاد جهان بینی است.
سیستم خلقت و از جمله بدن انسان، کاملا هوشمند برنامه ریزی و تعریف شده است. با وارد کردن مواد مخدر از بیرون یکسری مواد شبه افیونی مثل دوپامین، ترشح آنها در مغز بیشتر میشود و فضای بین سیناپسی آنرا درک می کند و ترجمه صورت می پذیرد. از طرفی در مغز اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک هم وجود دارند. از برآیند این دو موضوع مشخص می گردد که ترجمه در فضای سیناپسی نامحدود نیست و یک ظرفیتی دارد و از یک میزانی به بعد ترجمه تعطیل می شود و سیستم برعکس عمل می کند. بحث اور دوز یعنی خارج از ظرفیت و تحمل مترجم ها عمل کردن.
تعریف سیستم سمپاتیک: دستگاه عصبی سمپاتیک (Sympathetic nervous system یا SNS) بخشی از دستگاه عصبی خودگردان است (در کنار دستگاه پاراسمپاتیک و دستگاه احشایی). دستگاه عصبی سمپاتیک در حالت استرس فعالتر شده، انسان را برای نبرد یا فرار آمادهتر میکند؛ البته به صورت همیشگی نیز فعال بوده، در تنظیم سوخت و ساز پایهٔ بدن نقش دارد.
نالترکسون و نالکسون نیز در نتیجه شناخت سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک بوجود آمد! هر نورون مانند یک درختچه که چندین شاخه دارد، می باشد؛ رسپتورها در نزدیکترین فاصله با نورون بعدی، پیام را انتقال می دهند. پزشکان زمانی که با نحوه انتقال پیامهای عصبی و رشته اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک و نحوه فعالیت آنها آشنا شدند با درست کردن ماده ای به نام نالترکسون و نالکسون که همانند یک چادر روی نورون های عصبی را می پوشاند، مانع دریافت پیامهای عصبی شدند. ولی از این مطلب غافل بودند که آن مواد در خون موجود هستند و فقط ترجمه نمی شوند! شخص مصرف کننده بعد از خوردن نالترکسون اگر مواد مخدر مصرف کند موجب مرگش می شود چون نالترکسون محیط نورون را در برگرفته و هیچ پیام عصبی مبنی بر نشعه بودن ترجمه نمی گردد و فرد مصرف کننده به مصرف خود ادامه میدهد تا در نهایت بخاطر شدت غلیظ شدن خون مرگ اتفاق می افتد.
حلقه مفقوده جهان بینی در درمان اعتیاد تربیت پالسهای الکتریکی است که کاملا در ترشح و کیفیت مواد شیمیایی فضای بین سیناپسی موثر است. کسی که ترک یابویی داشته باشد با کسی که درمان شده است، جفتشون مواد اضافی در بدنشان نیست ولی کیفیت سلولی آنها بسیار متفاوت است. فرد قبل از ورود به جمعیت نور در مسیر ضدارزشی می باشد ولی در طی سفر و بعد از رهایی کاملا تغییر رویه می دهد و به طرف ارزشها حرکت می کند و به طور قطع سلولهای جدید با قبل سفرش کاملا از نظر کیفیتی فرق دارند و 2 فرمان مختلف صادر خواهند کرد. این به چه دلیل است؟
کسایی که درمان می شوند اگه به طرف مواد مخدر و یا کار ضد ارزشی کشیده شوند خیلی سریع تر از افراد معمولی به عمق تاریکی سقوط خواهند کرد،؟ پاسخ: اگر کسی در تمام طول عمرش مواد مصرف نکرده باشد؛ اصلا این احساس برای او پیش نخواهد آمد، کسی که در تمام زندگی لبش به مخدر نرسیده باشد مثال کسی است که حتی در دریا پاهایش خیس نشده است چنین فردی هرگز نمی تواند غریق نجات بشود؛ فقط می تواند به یک درک و فهم نسبی برسد اگر به غیر این بود بحث تکامل در جمع منتفی می شد چون درد مکانیزمی دارد که وقتی اصل آنرا چشیدی دیگر احتیاجی نیست که همه انواع آنرا تجربه کنی تا معنی درد را بفهمی! از طرفی در کتاب شریف آمده است خداوند ولیِ کسانی است که از ظلمت به طرف نور حرکت می کنند! در این شرایط قدرت مطلق و نیروهای ارزشی شرایط را برای ماندن فرد در صراط مستقیم فراهم خواهند کرد مگر اینکه خود فرد نافرمانی کند و به طرف ضد ارزشها قدم بردارد. به همین دلیل هم هست که در پیام سفر دوم آمده است همسفر از بندی که آزاد شده ای تورا سزمست نگرداند و در ادامه هم می گوید که این سفر هم سخت است و هم سهل.!
مکانیزم حافظه در موجودیت انسان شگفتی آفریده است و در پیامی آمده است: نفس تعالی یافته خواهان تخریب نیست و به عقب باز نمی گردد، اما اگر بخواهد برگردد می تواند. لذت استفاده از مواد مخدر در حافظه انسان باقی می ماند و همچنانکه حافظه این درک را دارد سلولهای ما هم این درک را دارند و از طریق پالسهای الکتریکی در کورتکس مغز باقی می ماند. به عقیده جمعیت نور سلولهای فرد درمان شده با سلولهای همان فرد در دوران مصرف فرق دارند و اگر کسی بخواهد دوباره آنها را آلوده کند در قسمت بیوشیمی پارامتر زمان مطرح است ولی در مورد سیستم حافظه چون خاطره لذت عمیق از مصرف مواد در حافظه باقی مانده است بلافاصله تخریب صورت می پذیرد و بنابراین فرد درمان شده خیلی سریعتر به آن روزها برگشت می خورد.
حافظه کوتاه مدت اصلی ترین وظیفه ترجمان دوپامین (سیستم پاداش) را دارد. زمانی که شخصی شیشه مصرف کند و لذت آن در سیستم ترجمه شد و وارد سیستم مغزی گردید، بعد از مدتی آن ترجمه وارد سیستم حافظه بلند مدت می گردد و هر چه این عمل تکرار شود عمق آن در حافظه بلند مدت عمیق تر می گردد؛ حال اگر فرد بخواهد از وادی اعتیاد خارج شود خداوند به دلیل ذات رحمان و رحیم بودنش سیستم را طوری طراحی کرده است که شخص مصرف کننده هر چقدر از وادی اعتیاد فاصله بگیرد خاطرات از عمق حافظه بلند مدت به سمت سطح حرکت می کند و به مرور زمان کمرنگ می شود ولی اثر آن الی الابد باقی می ماند.
قدرت مطلق اعمالی را که انسان مرتکب می شود را تبدیل به اعمال دیگر می کند ولی هیچوقت آنها را پاک نمی کند. در جایی گفته شده که سیآت را تبدیل به حسنآت می کند ولی اثر آنها را از بین نمی برد. با ذکر دلایل گفته شده می توان نتیجه گرفت که اگر کسی به سمت ضدارزشها برگشت کند به طور یقین با کار سخت تر و دشوارتری مواجه خواهد شد ولی کسی هم که مسیر درست را پیدا کرده باشد و در صراط مستقیم قرار گرفته باشد به این راحتی ها برگشت نخواهد خورد.
تهیه و تنظیم: مسافر مسعود
جمعیت احیای انسانی نور سینا S 19
مردادماه، 1399