تمام هستی در درون و بیرون ماست و همانند ستارگان در کهکشان جسم می درخشند، اگر به آن جهت دهیم و در صراط مستقیم با صبر و تفکر حرکت نماییم کلید هر قفلی را هستی و نیستی با قوانین خود در اختیار ما می گذارد. کتاب رهایی از منطقه 19 درجه بالای آتش
علم پیچیده نیست؛ علم یعنی دانستن؛ هر چیزی کلیدی دارد.
انسان باید در صلح و آرامش زندگی کند از این مهمتر خود همین حیات و زندگی کردن برای ما یک چیز با ارزشی است با تمام مشکلاتی که گاهی ممکن است داشته باشیم. حیات یعنی بودن و این خیلی مهم است یعنی ما هستیم حالا مشکلات هم داریم چون انسان مجموعه ای از مسائل مثبت و منفی است ارزش و راز زندگی در خودش نهفته شده در همین زندگی کردن و در همین بودن. تمام پیامبرانی که آمده اند همه می خواستند همین را به انسان آموزش بدهند که درست زندگی کنید و غیره، در این مسیر نکاتی است که باید انجام بدهیم؛
یک: ارتباط فی ما بین است که باید درست باشد. و دیگری ارتباط با طبیعت است. ما می خواهیم بین این دو تا رابطه برقرار کنیم خودمان یاد بگیریم که چه طوری و چگونه در کنار هم زندگی کنیم تمام قوانینی که خداوند فرموده اند آنهایی که در زندگی ما ضرر داشت به عنوان گناه محسوب شده و آنهایی که به صورت خوب و مثبت است به عنوان ثواب گفته شده و آن چیزی که در روابط فی ما بین ما ایجاد نقطه ای مثبت کند می شود ثواب منظور از این که چرا دروغ نگویم و یا کارهای ضد ارزشی دیگر را انجام ندهیم برای این است که بتوانیم در کنار همدیگر با صلح و صفا زندگی کنیم و یک جامعه خوبی داشته باشیم. علم برای تفاخر نیست برای این است که ما نمی توانیم چیزی را بوجود بیاوریم و یا چیزی را خلق کنیم چون تنها کسی که می تواند چیزی را خلق کند خداوند است ما فقط پیدا می کنیم.
علم پیچیده نیست و یک چیز عجیب و غریبی نیست میکروب وجود داشت و کلید ش میکروسکوپ بود و تا زمانی که کلید ش پیدا نشد این بد بختی بود و حالا در مقوله اعتیاد و بیماری های دیگر هم همین طور است پیچیید گی ندارد هر کس کلید علم را پیدا کند می تواند کار با ارزشی را انجام بدهد علم فقط برای یک نفر نیست یک نفر فتح باب می کند و مسئله ای را می گشاید و بقیه ادامه می دهند علم تمام شدنی نیست یعنی انتها ندارد. در این جهان که هستیم کالبد فیزیکی داریم ولی باور جهان ناپیدا برای ما سخت است قابل قبول و باور نیست الان خیلی ها توی جهان نیستی هستند این نیستی به معنی نبودن نیست ما یا اینجا هستیم و یا آنجا هستیم و اینها با هم در ارتباط هستند با هم رابطه دارند و اینها هر کدام برای همدیگر نا مشخص هستند و چون ناپیدا است قابل لمس و باور نیست.
انبیاء برای همین آمده اند که یک سری اطلاعات را از جهان ناپیدا در جهان پیدا برای ما پدیدار کنند کار آنها همین است که بگویند جهان فقط همین نیست ما پشت این جهان ؛جهان دیگری داریم جهانی که از آنجا آمده ایم اینجا و از اینجا به آنجا دو باره کوچ خواهیم کرد. توی نوشتارها نگاه کنیم هر کلمه برای خودش وظیفه ای دارد که بتواند معنی خودش را پیدا کند هر کلمه ای جایگاه خودش را پیدا خواهد کرد. نیروهای عظیمی وجود دارند که هر گاه از آنان یاری بخواهیم به یاری ما می آیند ولی دست های آسمانی فقط القاء را انجام می دهند بقیه کارها با خود ما است تمام این سیستم با هم در ارتباط هستند کارهایی که ما انجام می دهیم روی آنها اثر دارد و کارهایی که آنها انجام می دهند روی ما اثر می گذارد. حضرت مولانا چه زیبا فرمودنند: اند اندک زین جهان هست و نیست نیستان رفتند و هستان می رسند …
هستان یعنی کسانی که هستند نیستان کسانی که الان نیستند. یعنی ما خواهیم مرد و دیگران جای ما را می گیرند مسئولیت هایی که داریم می دهیم به دیگران و می رویم این در تمام هستی و در تمام سطوح وجود دارد ما مالک هیچ چیزی نیستیم حتی ما مالک فرزندانمان هم نیستیم اینها همه در چرخش و در حرکت هستند.
قویترین و بزرگترین دوربین ها ما را نگاه می کنند و کار ما را ضبط می کنند پس ما چگونه می خواهیم این دو روز زندگی را برای این و آن بد بخواهیم و برای آنها توطئه کنیم. هرجا از قوانین و خطوط الهی خارج شویم ضربه می خوریم و اگر یک روز بدانیم هر کس شمشیر بردارد با شمشیر کشته خواهد شد برای تمام زندگی کافی است.
انسان هایی که آموزش می بیند می تواند با تلاش دانش خودشان را افزایش بدهند و بعد زمانی که هستان جایشان را به نیستان می دهند و بعد این سیستم ( خودمان ) انسان هایی پرورش می دهد که ما هم در حلقه های بعدی به آرامش خواهیم رسید امواج الهی از انسان هایی که در این چرخه کار می کنند به ما ارسال می شود و باعث می شود که ما به تکامل برسیم یعنی به آگاهی بیشتری برسیم
عمل سالم هیچ وقت به نتیجه بد منتهی نمی شود با وجود انسان های نا سالم .
از قوانین خارج نشوید که ایجاد مشکل و درد سر می کند حالا قوانین هم قوانین ا لهی است و هم قوانین جامعه و هم خانواده هر جا به مشکلی برخوردیم باید به خودمان نگاه کنیم و ببینیم کجا از قوانین خارج شدیم و دیگران را مقصر ندانیم حضرت مسیح می گوید :چگونه است که خسی را در چشم دیگران می بینی ولی چوبی را در چشم خودت نمی بینی. رعایت قوانین و پذیرش آنها در زندگی برای ما صلح و آرامش به ارمغان می آورد و عبور از این قوانین برای ما ایجاد مشکل و بحران می کند.
و اگر شخصی بخواهد بدون اینکه قوانین را بداند شطرنج بازی کند نهتنها نخواهد توانست یک حرکت صحیح انجام دهد بلکه بازی هم برایش بسیار کسلکننده و طاقتفرسا خواهد بود. ولی در مقابل اگر بر اصول و قوانین این بازی مسلط شود میتواند از این بازی لذت بسیاری ببرد. حالا بازی خلقت هم همینگونه است، قوانینی دارد که بر تمام موجودات اعم از ما انسانها مرتبط است و عدول از این قوانین سبب ایجاد گرفتاری و تخریب و در مقابل همسو شدن با آنها سبب کامروایی و حال خوش خواهد شد.
قوانین خلقت مثل قانون جاذبه است هیچ موجود یا انسانی نمیتواند از این قانون بگریزد. هر چیزی که روی زمین قرار دارد و یک جرم مشخص دارد، به دلیل وجود جاذبه صاحب یک وزن مشخص هم هست. آخر این بازی با قوانین خاص خودش رسیدن به فرمان عقل هست.
اساساً هستی با تمام موجودات درونش خلق شد برای اینکه شرایطی فراهم شود برای ظهور موجودی بنام انسان که توانایی و قوهی فهم و درک از موجودیت خود و محیط پیرامونش را داشته و میتواند در جسمیت یعنی در بستر اضداد به تکامل یا همان فرمان عقل برسد.
چرا بدون انسان خلقت بی معنی است؟
زیرا انسان تنها موجودی است که بهواسطهی دمیده شدن روح حیطهی عقل و دانایی در او بیحد و مرز شد. (روح تنها ویژگی است که تنها به انسان تفویض شده است) چراکه تمام موجودات دیگر اعم از جمادات و نباتات و حیوانات و دیگر پدیدگان، همه و همه صاحبنفس، عقل، حس و …هستند و تنها به دلیل دمیده شدن روح است که انسان میتواند تا یک قدمی خود خداوند دانایی کسب کند و حیطهی عقل خود را گسترش دهد.
پس آدمی با این ویژگی خاص خودش یعنی همان نا منتهایی بودن حیطهی داناییاش، باید در بستر تکامل یا آموزش و خدمت بهفرمان عقل نزدیک و نزدیکتر شود. اگرچه نمیدانیم که عقل از چه چیزی ساختهشده، اما در جمعیت نور تعریفهایی از آن داریم که کمک میکند قدری بتوانیم مکانیزم و عملکرد آن را بیشتر درک کنیم. عقل میزان و سنجش است و فر ایزدی دارد و حس اولین قوهی به کارگیری عقل است. عقل در تکامل مانند ماشین تابع خودش هست. عقل مانند پیامبر و راهنمای درون انسان است که مانند میزان و ترازو عمل میکند. مگر اینکه:
1-حس آلوده باشد؛ ازآنجاییکه حس اولین نیروی بهکارگیری قوهی عقل است اگر آلوده باشد پیام و سیگنالهای اشتباه را به عقل خواهد رساند و عقل بر مبنای آن دادهها فرمان را صادر خواهد کرد که نتیجه بر ما مطلوب نخواهد بود اما عقل کار خود را بهدرستی انجام داده است.
2 – ما درگیر خواستههای نامعقول خویش باشیم؛ در این مورد هم عقل خطایی نمیکند بلکه این ما هستیم که دودستی فرماندهی را به نفس امر کننده تقدیم کردهایم و دیگر صدایی از عقل خود نمیشنویم.
3- اطلاعات غلط و یا وارونه و ناکافی به عقل برسد؛ در این مورد هم عقل بر اساس دادههای موجود تصمیم درست را اتخاذ میکند اما نتیجه تصمیم به دلیل دادههای ناقص نامطلوب است.
نکته بعدی و آخر اینکه، رسیدن به فرمان عقل یا کنفیکون را نباید بر خودمان یک کار بسیار پیچیده و عجیب و غریب و بزرگ جلوه دهیم. طی نمودن این مسیر و رسیدن به فرمان عقل کمکم و آهسته اتفاق خواهد افتاد و انسان بایستی برای بودن در این مسیر یا فرمان ندهد و یا اگر فرمانی صادر میکند حتماً به مرحلهی اجرا برساند، مثلاً اگر فرمان میدهد که من ساعت 6 بعدازظهر بیدار خواهم شد حتماً به مرحلهی اجرا برساند و حتماً باید در همان ساعت بیدار شود و اگر این ساعت شش تبدیل به ساعت شش و سی دقیقه شود، به همان نسبت از فرمان عقل دور خواهد شد.
باید کمکم به مراحل بالاتر دست پیدا کرد، چراکه اگر درب اول باز شود یقیناً در ادامه درب دوم هم گشوده میشود، به دلیل اینکه عقل در تکامل مانند ماشین تابع خود عمل میکند.
تهیه و تنظیم: گروه کاوش گران جمعیت نور S 19