پانزدهم اردیبهشت رمضان 1399 با دستور جلسه: وادی ششم
حرکت و نقطه تحمل در انسان جاریست،
چون صفت گذشته در انسان صادق نیست.
همه چیز در هستی، جاری و در حرکت می باشد و هیچ چیز در هستی و ماورای آن را نمی توانیم بیابیم که ثابت باشد و تغییر نکند، چون مسیر تکامل و مسیر زندگی؛ تغییر، تبدیل و در نهایت ترخیص است؛ از حلقه ای در آفرینش به حلقه ای دیگر از آفرینش، از آسمان به زمین و از زمین به آسمان و دوباره بالعکس، یا از آسمانی به آسمان دیگر و دوباره به زمین و یا زمینی دیگر و دوباره به آسمان و بالعکس! تا کجا؟ تا ناکجا آباد! که نمی توان با انگشت سبّابه و یا قطب نما آن را نشان داد. تا انتهای ابدیّت که خود، ابدیّت دیگری را در پی دارد و اگر دقیق بخواهیم بدانیم، تا انتهای اعداد! تا جایی که از آنجا انشعاب یافته ایم و دوباره حرکتی دیگر؛ چون ما همیشه با هستی هستیم، وبا حرکت و نقطه تحملی دیگر می توان صفت گذشته را تغییر داد، به دلیل جاری بودن انسان؟ اگر ما در بالاترین نقطة بهشت قرار داشته باشیم، هر گاه صفت نیک ما تبدیل به صفت زشت گردد، ما را از بهشت به طبقات زیرین جهنم فرو خواهد کشید و بلعکس. اما براستی برای چه!؟ برای بودن، وجود داشتن، زندگی، حیاتزیرا بزرگترین معجزة حیات، خود حیات است و تا زمانی که نفرت را ندانی، مفهومعشق را لمس نخواهی کرد به عبارتی هر پایانی، ساعتی مشخص دارد که از قبل اندازه گیری شده است. در جهان زمینی؛ ساعت، شامل سه بُعد فضا، مکان و زمان مشخصی است و هر چیزی که ساعتش برسد، هر سه بُعدِ فضا، مکان و زمانِ زمینی را از دست خواهد داد.
همه انسان ها قادر هستند و می تواند در هر نقطه ای که قرار دارند و هر صفتی را که با خود حمل می کند آن را عوض نمایند؛ حتی گناه کارترین، انسانی که مرتکب فجایع و جنایت های بی شماری گردیده است، می تواند صفات زشت خود را تغییر دهد و از آنها بازگشت نماید. هیچ کسی مجبور نیست تا ابد در جهنم باقی بماند و اگر کسی در عمیق ترین نقطة جهنم قرار داشته باشد؛ اگر بخواهد، اختیار کامل دارد و می تواند صفت های زشت خود را تغییر بدهد تا رحمت خداوند شامل حال او گردد و به آرامی از جهنم خارج گردد، همیشه راه نجات هست؛ زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است، این وادی یا قانون؛ به سان شمشیری برنّده است، هم هشدار می دهد و هم امید و بازگشت، هم صعود است و هم سقوط، هم مرگ است و هم زندگی، هم زنده را از درون مرده خارج می کند و هم مرده را از درون زنده و لطفِ بیکران خداوند و بخشندگی او در مسیر زندگی انسان به نمایش، می گذارد و خطوط اختیار را به شکل بسیار زیبایی به دست انسان می سپارد، تا خودش هر گونه که مایل است ترسیم نماید و به انسان می فهماند که پایان هر نقطه می تواند سر آغاز خط دیگری باشد.
انسان بایستی موج گیرنده و فرستنده یا ویژگی و یا صفت و نقطه تحمل خود را تغییر بدهد و بدانیم که ما هرگز قادر نیستیم صفت گذشته خود را عوض کنیم، مگر اینکه حس ما تغییر کند، هر گیرنده ای، قطعاً فرستنده هم می شود. اگر حسِ ما زشتی را جذب کند، قطعاً زشتی ها را منتشر خواهیم کرد و اگر زیبایی ها و یا خوبی ها و یا ارزش ها را جذب کند، قطعاً همان را منتشر خواهد کرد و این؛ می شود صفت گیرنده و فرستندة ما به عبارت دیگر، ویژگی های گیرنده و فرستندة ما، که در حقیقت صفت خود ما است. بدین ترتیب نتیجه می گیریم که برای تغییر صفت گذشته، بایستی حس یا موج گیرنده و فرستنده را عوض کرد و این کاری است هم سخت و هم سهل و برای تغییر حس در جهت ارزشها فقط و فقط یک راه وجود دارد و لاغیر و آن هم تصفیه و تسویه و یا پالایش است که در مورد انسان، آن را تزکیه گفته اند. اولین قدم برای تزکیه، تفکر است و تفکر سالم، ایمان سالم را به ارمغان می آورد و ایمان تجلی نور خداوند در انسان و یا اعتقاد راسخ به موضوعی و یا شخصی و یا هر چیز دیگر و از ایمان سالم، عمل سالم پدیدار می گردد و از عملِ سالم، حس سالم آشکار می شود و از حس سالم، عقل سالم و از عقل سالم، عشقِ سالم، خود را به نمایش خواهد گذاشت و آنگاه صفت گذشته و نقطة تحمل در کارهای ارزشی، تغییر می یابد. البته دو پلة اصلی و اساسی، دائماً و به صورت موازی در حال بالا بردن پارامترهای فوق می باشند که به تدریج و یا به آرامی جهش هایی را به وجود می آورند و آنها چیزی نیستند، مگر آموزش سالم و تجربة مفید.
تجربه هایی که از عمل سالم به دست می آیند، باعث جهش و ایجاد لذت می گردند و تجربه هایی که به شکست منتهی می گردند، بایستی باعث بازنگری در پندار، گفتار و کردار گردند، نه غم و اندوه، چون ما دائما به پندارهای خود لباس گفتار و کردار می پوشانیم و ممکن است ما به پندار خود، به ظاهر صدها قدمِ سالم برداریم و در انتها متوجه شویم که فقط چند تا از آنها سالم بوده است. و امّا عشق سالم، مرحلی است که تو تمام هستی و اجزای آن را دوست داری چون خواهی فهمید که تمام هستی برای توست و تو برای تمام هستی و تو بدون آنها هیچ مفهومی نداری. برای مثال؛ تو تمامی وجودت از خاک است و روی کرة خاکی که در آسمان در حال چرخیدن است، قرار داری،اگر او نباشد تو در این شرایط وجود نداری، پس خاک را دوست خواهی داشت و به آن احترام خواهی گذاشت.
آدم بد به تو می آموزد که بدی، زشت است و او معلم تو است و تو آموزگارت را دوست خواهی داشت؛ زیرا موقعی که به عشق سالم برسی، خواهی دانست بدی و زشتی انسان ها از روی جهل، نادانی و یا نیاز آنها است و دلت برای آنها خواهد سوخت و برای آنها دعا خواهی کرد، چون آنها با دستان خودشان وسایل نابودی خودشان را فراهم می نمایند. عشق سالم؛ ذره ذره پدیدار می گردد و نبایستی انتظار داشت به یکباره به وجود آید. اگر احساس کنیم که عشق به صورت ناگهانی پدیدار شده است، باید بدانیم که آن، شور و هیجان است، اگر این شور به شعور تبدیل گردد، عشقِ سالم خواهد بود، و گرنه فروکش خواهد نمود. پله های تزکیه در انسان به ترتیب: تفکر سالم، ایمان سالم، عمل سالم، حس سالم، عقل سالم، عشق سالم.امواجی که رشته های محبت را پدید، می آورند با درخشندگی خیره کننده ای همراهی می شوند تا مواد اولیه زایش و احیای دوباره را فراهم نمایند.
قدرت مطلق دو راهنما یا دو پیامبر برای انسان قرار داد. یک راهنمای درونی که عقل است؛عقل همان پیامبر درون است و اگر در صراط مستقیم با آموزش حرکت کنیم به نقطه ی تحمل آن می رسیم و حکم عقل را می توانیم به اجرا در آوریم. و یک راهنمای بیرونیکه فرمان ها که دستورات قدرت مطلق بود توسط پیام آوران اعلام گردد و آنها را یکی پس از دیگری به زمین گسیل نمود چون وقتی انسان خلق شد و از آسمان به زمین رانده شد به او اختیار کامل تفویض شد تا خود را بیازماید در نتیجه او بر سر یک دو راهی قرار گرفت. یک راه فجور و یک راه تقوا. یک راه خیر و یک راه شر، پس آن کنید که فرمان است.
فرمان چه می گوید؟ دروغ نگو، دزدی نکن، رشوه نخور، غیبت نکن، گمان بد نبر، در امور شخصی دیگران تجسس نکن، کم فروشی نکن، نزول نخور، نزول نگیر، تجاوز نکن، عیب جو و طعنه زن مباش، پیمان شکن مشو، فساد نکن، سؤال کننده را از خود مران، ظلم نکن، ارث دیگران را نخور، یتیمان را نوازش کن، درماندگان را یاری برسان، به فقرا کمک کن، زکات خود را پرداخت کن و بدان که مال، بهر آسایش عمر است، نه عمر بهر گردآوردن مال و در نهایت دور خَمر را قلم بکش؛ یعنی از آنچه بر روی شخصیت اندیشه و تفکر تو، پرده یا حجاب پوشش می کشد و یا در جسم تو تخریب ایجاد می کند مثل استعمال انواع دخانیات، مشروبات الکلی، مواد مخدر و بعضی از قرص های مخرب و… برحذر باش که استفاده از آنها عمل شیطانی می باشد. برای پرهیز از ضدارزشها بایستی نقطه تحمل خود را به آرامی بالا ببریم. مسئله ای که بایستی به آن توجه داشته باشیم، این است که مسائل ضدارزشی را بایستی با هم و به آرامی حل کنیم و به صورت تک شاخه ای یا تک موردی امکان پذیر نمی باشد. برای مثال؛ امکان ندارد ما مسئله دروغ را حل کنیم، ولی بتوانیم به کم فروشی خود ادامه بدهیم و یا راست گفتار باشیم ولی به غیبت کردن خود ادامه بدهیم.
راه ضدارزشها یا فسق و فجور به کلی بایستی عوض شود؛ چون ضد ارزشها مثل درختی است که کلیة میوه های آن تلخ و زهرآگین است و ما قادر نیستیم فقط میوه های یک شاخه را اصلاح کنیم، اگر کل درخت اصلاح شود، میوه های تمامی شاخه های آن شیرین خواهد شد. و اما،
نقطه تحمل :
وقتی نیروی از کم شروع بشود و به درجة بالا و بالاتری برسد، نقطة تحمل پیدا می شود.
هر چیزی که در هستی وجود دارد، دارای نقطه تحملی می باشد و اگر از نقطه تحمل خودش عبور کند دچار دگرگونی می شود و از نظام یا سیستم خودش خارج می گردد که معمولاً این تغییر سیستم، گاهی با تخریب یا آشوب مواجه می گردد. فلزات هر کدام دارای یک نقطه ذوب هستند و اگر آنها را بیش از نقطه تحملشان حرارت دهیم در یک نقطه از سیستم خود عبور خواهند کرد و به صورت مذاب در خواهند آمد و همینطور در مورد نباتات و حیوانات.
انسان موجودی است که می تواند با اختیار و تمرین، نقطه تحمل خودش را تغییر بدهد که دامنة آن بسیار وسیع و کاملاً متفاوت می باشد. برای مثال؛ هر شخصی برای پذیرش موضوعات متفاوت، ظرفیت های گوناگونی دارد و اگر خارج از این ظرفیت به اشخاص، فشار روحی و روانی وارد کنیم از کنترل خارج می گردند و به قول خودمان به سیم آخر می زنند. این موضوع را می توانیم در دعواها و مشاجرات شدید و در رد و بدل شدن الفاظ ناشایست با صدای بلند بین دو یا چند نفر، مشاهده نماییم.برای نمونه ما می توانیم به عنوان یک دوست، یک صاحب کار، یک مربی، یک پدر، یک فرزند و یا یک همسر، تا حدودی رفتارها و سخنان ناشایست خود را بر دیگران تحمل کنیم و طرف مقابل هم بسته به ظرفیتش ما را نحمل کند، ولی بایستی همیشه مراقب باشیم که اگر این رفتارها و سخنان نامناسب ما بیش از نقطة تحمل شخص باشد، شخص از کنترل خارج می گردد و نشان آن اینستکه بلافاصله گوشهایش سرخ می شود، رنگ چهره اش تغییر می کند، ضربان قلبش بالا می رود و بدنش شروع به لرزیدن می کند. در این هنگام بدون اراده؛ تمامی سدهای احترام، بزرگی، کوچکی، استادی، شاگردی، عاشقی و معشوقی شکسته خواهد شد و احتمال بروز هر گونه واقعة ناگواری وجود خواهد داشت، زیرا از نقطة تحمل شخص عبور کرده ایم و او را از سیستم و نظام طبیعی خودش خارج کرده و در آستانة آشوب قرار داده ایم. بنابراین همیشه بایستی مواظب باشیم تا با رفتارهای ناهنجار خود، اشخاص را وارد آستانة آشوب نکنیم.
در اینجا نتیجه می گیریم که؛ کلیة هتک حرمتها، جدایی ها، ناکامی ها، ضرب و شتم ها، قتل ها و جنایتها، حرکت به سمت ضدارزشها، کفر و عنادها و سرپیچی از قوانین انسانی و اجتماعی، با قرار گرفتن در آستانة آشوب و یا عبور از آن انجام می گیرد و بایستی آنها را بشناسیم و شدیداً از آنها پرهیز کنیم. گاهی اوقات یک سخن باعث تحول فردی و سخن دیگر باعث نابودی و یا خودکشی انسانی گردیده است، پس باید بسیار مراقب سخن گفتن خود باشیم. نقطه تحمل انسانها در بعضی موارد با هم متفاوت می باشد و در اکثر موارد کسب کردنی است که در اثر استمرار و تکرار در طول زمان، می توان آن را تغییر داد! بنابراین نقطة تحمل را می توان در دو جهت مثبت و منفی، گسترش داد. البته بالا رفتن نقطة تحمل در مسائل منفی یا کارهای ضد ارزشی مثل؛ استعمال انواع دخانیات، مصرف مشروبات الکلی، مصرف مواد مخدر، خوردن داروهای روان گردان بدون تجویز پزشک، دروغ گفتن، غیبت کردن و حسادت، به راحتی و آسان انجام می گیرد و شخص لازم نیست فشاری را تحمل کند و همچنین گاهی اوقات بالا رفتن نقطة تحمل در مسائل منفی با احساس لذت توأم می باشد و این اصل، شعبده بازی طراح اصلی یا معمار بزرگ است.
در نظر بگیریم شخصی روزانه 4 عدد قرص روان گردان و یا مسکن مصرف می کند، او به راحتی می تواند پس از گذشت سه سال، مصرف خودش را به 25 عدد قرص برساند و یا فردی دزدی را از یک تخم مرغ آغاز می کند و پس از گذشت سه سال می تواند به شتر دزدی هم برسد. بنابراین بالا رفتن نقطة تحمل در مسائل ضدارزشی و مخرب، کاری است هم آسان و هم لذت بخش؛ ولی متعاقب آن، مشکلات و تخریب های فراوانی را به وجود خواهد آورد. پس برای بالا بردن نقطة تحمل در مسائل منفی، ما نه آموزش آنچنانی نیاز داریم و نه به تفکر و نه به تجربه؛ ولی برای رسیدن به نقطة تحملِ بالا در مسائل مثبت و سودمند، همچون ورزش کردن، آموختن هنر و ادبیات و یا در مصرف نکردن سیگار و یا دروغ نگفتن و یا کاهش سایر مسائل ضدارزشی، ما شدیداً به آموزش، تفکر و تجربه نیازمندیم. ما در صورتی می توانیم ضدارزش ها را کاهش دهیم که دانائی ما بالا رفته باشد؛ ولی بایستی بدانیم که اگر از روی جهل و ناآگاهی، یک مسئله را هزار بار هم تجربه کنیم، مشکل است که بتوانیم از آن، نتیجة مطلوبی بگیریم و ممکن است با هر بار تکرارِ آن موضوع، پله ای را بسازیم که برای فرو رفتن در اعماق تاریکی ها ما را هدایت نماید و در اعماق تاریکی ها منکر همه چیز شویم. و یا انسان هایی که از شدت حسادت، حماقت، تنفر، کینه، انتقام و غیبت، در حال انفجار هستند و به نقاط تحمل منفی بسیار زیادی دست پیدا کرده اند و هیچ گاه آرام نمی گیرند. این اشخاص، همیشه همه را مقصر می دانند به جز خودشان! اما برای رسیدن اینان به آرامش، بایستی تغییر جهت دهند تا آموزش و تجربه و تفکر صحیح بتوانند در جهت مثبت حرکت کنند و به آرامی از اعمال ضدارزشی بازگشت نمایند و نقطه تحمل خودشان را در مقابل مسائل منفی، کاهش دهند.حال نقطة تحمل را در مورد یک مسئله مثبت، برسی می کنیم، فردی اقدام به دویدن می کند، خیلی طبیعی است که پس از طی مسافتی حدود 90 تا 140 متر، ضربان قلبش به شدت بالا رود و به نفس نفس بیفتد و قادر به ادامة دویدن نباشد.
بنابراین نقطة تحمل این فرد در دویدن، فقط 90 متر است؛ ولی ما می دانیم که این شخص قادر خواهد بود نقطة تحمل خودش را از 90 متر به 9000 متر برساند، مشروط به این که هر روز، دویدن را تمرین کند و به آرامی مسافت را زیاد نماید تا پس از گذشتن یک سال، به توانایی دویدن 9000 متر برسد، پس برای بالا بردن نقطة تحمل، دو نکته، ضروری است:
الف؛ تکرار منظم موضوع مورد نظر.
ب؛ در نظر گرفتن و رعایت طول زمان یا گذشت زمان.
انسان برای کسب نقطة تحمل، بایستی با ممزوج دو نیرو و به کارگیری پتانسیل های مکمل، به بالاترین، نقطة تحمل خود برسد و هر چیزی را بر مبنای ضدش بشناسد. تاریکی در مقابل روشنایی، سفیدی در مفابل سیاهی، اندوه در مقابل شادی، نیروی الهی در مقابل نیروی اهریمنی و…
حرکت و نقطه تحمل در انسان جاریست، چون صفت گذشته در انسان صادق نیست، نیرو های اهریمنی یا تخریبی و بازدارنده؛ با تمامی خصوصیات منفیِ خودشان، نقش نیروهای مکمل، یعنی تکمیل کننده را در هستی بر عهده دارند و شاید هستی، بدون آنها نتواند به مسیر تکامل خود ادامه بدهد. برای مثال؛ اگر میکرب را نمی شناختیم، نمی توانستیم در علم پزشکی به دانش بالایی دسترسی پیدا کنیم یا نیروهای منفی که بسیار مخرب هستند و روزگار ما را سیاه کرده اند و سیاه تر هم می کنند؛ در حقیقت به جهت ساخته شدنِ ما طراحی شده اند و ما هستیم که بایستی در مقابل آنها ایستادگی کنیم و با علم و دانش، تفکر و استقامت، آنها را از سر راه خود کنار بزنیم.
در طبیعت هم اگر حیوانات درنده مثل شیر، ببر، پلنگ و گرگ وجود نداشتند، چه اتفاقی رخ می داد؟ قدر مسلم اگر کمی تفکر کنیم، در خواهیم یافت که گوزن ها، گاو میش ها، آهوهای زیبا، آنقدر می خوردند و می خوابیدند که حتی قادر به راه رفتن هم نبودند و گرفتار انواع و اقسام بیماری ها می شدند و هیچ گاه اتحاد خود را حفظ نمی کردند و از پر خوری و تنبلی، دیگر قادر به کوچ و عبور از گذرگاه های سخت نبودند. پس وجود حیوانات درنده و خون خوار، باعث گردیده است که ما با گله هایی نیرومند و قوی و چابک از حیوانات علف خوار که همیشه آمادگی خود را برای هر گونه گریز و یا تغییر مکان حفظ نموده اند، مواجه گردیم و با نسلی از حیوانات سالم و پر انرژی روبرو باشیم. آنهایی هم که از آمادگی لازم برخوردار نیستند و نتوانسته اند خود را قوی نمایند، طعمة درندگان خون خوار می شوند و این عین عدالت است، چون عدالت، یعنی تعادل، یعنی هر چیزی در جایگاه خودش باشد.
مطرح شدن قوانین فوق برای بالا بردن نقطة تحمل و نتیجه ای که می گیریم این است که ما بایستی از سد رنج ها، سختی ها و یا نیروهای تخریبی و بازدارنده عبور کنیم و برای رسیدن به شجاعت بایستی از ترس، برای رسیدن به ایمان بایستی از کفر، برای رسیدن به سواد بایستی از بی سوادی، برای رسیدن به نور بایستی از تاریکی و برای رسیدن به عشق بایستی از نفرت عبور کنیم و این کاری است هم سخت و هم سهل در نهایت برای بالا بردن نقطة تحمل، بایستی از مرزهای متفاوتی عبور کرد و با سختی های گوناگون، دست و پنجه نرم کرد و اگر تمرین نکنیم و فکر نکنیم و استقامت به خرج ندهیم، در زیر پنجه ها و دندان های تیز نیروهای تخریبی نابود خواهیم شد.و اما نکته دیگر: اگر حس ما انسان ها قوی شود؛ ولی تحمل آن را نداشته باشیم، در ما انفجار رخ می دهد، مثلاً اگر در یک لحظه، حس بویائی و یا شنوائی ما صد یا هزار برابر قوی تر شود، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ در حقیقت ادامة زندگی را برای ما کاملاً دشوار و سخت و غیر قابل تحمل خواهد کرد و یا در نظر بگیریم، اشخاصی می خواهند با رفتن به کلاس های گوناگون، ظرف مدت خیلی کوتاهی، حس های خودشان را قدرتمند کنند؛ تا برای خودشان کسی شوند؛ به اسرار آگاه کردند روی آب راه بروند،روحشان را در آسمان به پرواز در آورند، انرژی کیهانی را تصاحب نمایند، مریض ها را شفا دهند و جن ها را به تسخیر درآورند! این اشخاص نمی دانند که با تحریک حواس، جایگاه حواس و ادراکات خود را ندانسته تغییر می دهند و چون نقطة تحمل و اطلاعات و آگاهی آنها در این قبیل مسائل، بسیار پائین است، به سرعت گرفتار پریشانی، سردرگمی، بیماری های جسمی و روانی، دیوانگی و غیره می شوند و در نهایت، جایگاه آنها خوردن انواع قرص های آرام بخش و یا روان گردان، تنهایی و یا تیمارستان خواهد بود. به طور کلی اگر انسان بخواهد در هر جایگاهی قرار بگیرد؛ اول بایستی نقطة تحمل خود را با آن جایگاه برابر نماید، در غیر این صورت برای خودش و دیگران، مشکل ایجاد خواهد کرد، برای مثال؛ قهرمانی، محبوبیت، مقام، منصب، پول، احترام، علم، عشق، محبت و حتی پذیرش مسئولیتِ یک آبدارخانه، که اگر فرد تحمل نداشته باشد قطعاً دچار مشکل خواهد شد، بنابراین حرکت و نقطه تحمل در انسان جاریست و در همه جا مطرح است.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
پانزدهم اردیبهشت رمضان: 1399