سیستم ایکس بدن, سد خونی مغز, صورت مسئله اعتیاد
آگوست 11, 2020
جبر و اختیار
آگوست 13, 2020

وسوسه

شعله های بزرگ ناشی از جرقه های کوچک است. بایستی با جستجو و کاوش، علم را بیابید و بدانیم زیباترین عمل، شکافتن علم در هستی و نیستی است تا به مرواریدهای کف اقیانوس که از جنس اگاهی است دست پیدا کنیم. این دنیا صحنة نمایش ماست … ( کتاب، 19 درجه ص222)

حقيقتی انكار ناشدنی است كه هيچ مسئلۀ روحی و ذهنی وجود ندارد كه ريشۀ آن و يا دست كم بخشي از آن در جسم و يا سيستم بيوشيميايي ما نباشد.
وسوسه را بيشتر به عنوان يك مقولۀ ذهني بيان ميكنند ولي دقيقا برعكس اين موضوع صادق است ، يعني وسوسه به مفهوم نياز، يك فرآيند كاملا جسمي به شمار مي رود. فردی كه با مصرف مكرر مواد مخدر جسم خود را از تعادل خارج كرده، زماني كه اثر مواد در بدن شخص در حال كم شدن است، سيستم بيو شيميايی هشدارهايي از برای نياز اعمال می كند، در اينجا می توان بين وسوسه و نياز، تفاوت هايی را لحاظ نمود كه اگر فرآيندِ نياز بر جسم وارد آمد، آن را مرتبط با وسوسه ندانيم. همين شناخت و تفكيک حالات شخصی، می تواند ما را در مسير درمان بهتر كمک نمايد. به عنوان مثال فردی كه به يكباره مواد خود را قطع می كند و می خواهد با عوامل غير، خود را نگاه دارد؛ این مفهوم نياز است، مسلمأ بروز حالات وارده، وسوسه نيست و اين دقيقاً مانند گرسنگی می باشد؛ سوال این است که آيا فرد گرسنه نسبت به غذا وسوسه دارد يا نياز؟ بنابراين ؛ نياز، ريشه در جسم دارد. انسانی كه در تعادل باشد نسبت به هر كمبود معقولی احساس نياز می كند. به عنوان مثال زمانی كه انسان از شدت تشنگی دچار هشدارهای مكرر از سوی جسم می شود، اين نیازِ سلول هایِ بدن به آب است، نه وسوسه به آب!
متد درمانی بی ام تی كه درمان در جمعیت نور بر اساس آن پی ریزی شده است، بر اين باور است كه شخصی كه به يكباره مواد مخدر خود را قطع می كند، احساس نياز در وی به حدی می رسد كه ديگر جلوگيری از آن به صورت محال است؛ پس بايد به سرعت جايگزينی برای آن اتخاذ نمود تا بی تعادلی را در فرد مهار کرده تا در يک حالت ثبات نسبی به درمان بپردازد. در اين جا بحث نياز، بسيار جدی گرفته می شود، چرا كه اگر در طول درمان در فرد؛ احساس نياز وجود داشته باشد نقص در پروسۀ درمان را پيش مي آورد. شخص در طول مسير درمان نبايد احساس نياز دائمی داشته باشد. البته در زمان كم شدنِ مقدارِ دارو در پله هاي متغير، و به خصوص در روز های اولِ پله ها، احساسِ نياز ممكن است وجود داشته باشد كه طبیعی است و اين بهترين علامتِ زنده و فعال بودنِ سيستم بيو شيمياییِ بدن يا همان سیستم ايكس است كه بدن می فهمد مقدار مواد كم شده است و در ادامه، اين سيستم با توليد مواد شبه افيونی، كمبود ها را جبران و در نتيجه احساس نياز از بين مي رود و اين موضوع از لحاظ فيزيولوژيك اثبات شده است.
حال با وجود اينكه احساس نياز در طول درمان كاملا از بين می رود و ديگر هشداری جهت كمبود، توسط بدن داده نمي شود؛ پس چه اتفاقي می افتد كه فرد با اينكه در حال تعادل از لحاظ دارو به سر می برد و هيچ گونه كمبودی ندارد، اما وسوسۀ مصرفِ بيشتر، او را رها نمي كند؟!
در تفكراتِ نهادينۀ جمعیت نور، بيان می شود كه جسم و روان تابعی از يكديگرند، يعني زمانی كه جسم حركت خود را به سمت تعادل آغاز می نمايد به تبعيت از آن، روان هم به سمت تعادل پيش خواهد رفت. اين ارتباطِ ميان جسم و روان را می توان به اسب و سواركار تشبيه نمود كه اگر هر دو در حالتِ تعادل باشند، به راحتی می توانند از تمامی موانع عبور كنند اما اگر هر كدام از اين دو، یعنی اسب يا سواركار در تعادل نباشند؛ مسيرِ مشخص، به سرانجام نخواهد رسيد.
در سيستم بيوشيمياییِ انسان، هورمون هایی (نوروترانسميترها) موجود می باشد مانند: اندورفين، انكفالين، سروتونين و غيره كه با ترشحِ به اندازۀ اين مواد، انسان در تعادل به سر می برد و هيچ گونه واكنش عصبی و يا افسردگی از خود بروز نمی دهد. اين سيستم بيوشيميایی و ترشح هورمون ها از دو طريق تاثير می پذيرد؛ يكی از طريق چگونگی رفتار ما با جسم همانند غذا خوردن، ورزش كردن، مصرف دارو يا هر گونه مواد ديگری؛ و دوم از طريق جهانبينی و يا احساس، دريافت، برداشت و ادراک و به طور كلی نگاه ما نسبت به خود، جهان پيرامون خود و قوانين جاری در هستی. نسبت به اين مسائل طرح شده می توان بيان نمود كه وسوسه يک مسئلۀ دو وجهی می باشد يعنی هم سيستم بيوشيميایی در اين موضوع دخيل می باشد و هم نوع نگرش و جهانبينی ما.

واکنشهای عصبی مرتبط با وسوسه

مغز دارای دو نيم كره است كه سيستم ” اكو پانس”، مركزی ترين بخش اين دو نيم كره، و بخشی از فرآيند حاصل از وجود اين سيستم، نگهداری خاطرات و روند ياد و حافظه می باشد. انسان ممكن است اعمالی نظير مسافرت رفتن، غذا خوردن در پارك قدم زدن و … را تجربه كند و تاثيرات مثبتی براي او به همراه داشته باشد. هركدام از اين اعمال به درجات مختلف برای انسان لذت بخش خواهد بود و به همين نسبت، بخش حافظه را فعال مي كند. اين لذت ها از طريق حواس پنج گانه ( بويایی، چشایی، شنوایی، بينایی و لامسه ) به انسان منتقل می شوند. برای درك بهتر می توان مثالی عنوان نمود: فردی که ازحس بينایی محروم است، ساحل دريا نمی تواند حسی را بطور کامل به او منتقل كند و يا فردی كه از لحاظ لامسه دچار مشكل باشد، توان تشخيص هوای سرد يا گرم را ندارد. پس اين حواس پنج گانه هستند كه به واسطة آنها پالس های موجود به سيستم اعصاب مركزی انسان منتقل می شوند. اعمالی كه انسان انجام می دهد و برای او باعث ايجاد لذت می شود، برای بار اول به حافظه كوتاه مدت منتقل می شود و با تكرار آن عمل به حافظه بلند مدت نقل مكان كرده و ثبت می شوند. به هر مقداری كه احساس لذت از انجام عملی بيشتر و بيشتر باشد، اثرگذاری و ثبت در حافظه بلند مدت، عميق و عميق تر مي شود و اين واكنش بر پايۀ مقدار ترشح دوپامين در بدن صورت می پذيرد.
بر فرض مثال اگر سيستم دوپامينیی بدن به طور متعادل از 1 تا 10 درجه محدوده فعاليت داشته باشد ممكن است شخصی با خوردن غذايی لذيذی، 1 درجه احساسِ خوش آيند داشته باشد و یا حتي ممكن است به دليل تماس جنسی، 8 درجه اين ترشح را افزايش دهد؛ ولي با مصرف شيشه، 12 درجه دوپامين در بدن ترشح شده و با تكرار آن، اين لذت در حافظۀ بلند مدت ثبت خواهد شد.
هنگام مصرفِ ماده ای همانند شيشه، حجم بسيار زيادی از نوروترانسميترها همانند دوپامين به مغز منتقل شده و در فضای بين سيناپسی ترجمه مي شود و فرمان مغز در آن زمان، حاكی از لذتِ بيش از حد بوده و بهترين لحظات را اعلام مي كند، به اين دليل كه دوپامين در بالاترين حدِ ترشح، فعاليت می كند. به همين نسبت اگر هورمونِ دوپامين درحد معمول ترشح شود، حالاتِ كلی انسان، معمولي است و اگر خيلی كمتر از حدِ نرمال ترشح شود منجر به خماری و به هم ريختگی در شخص می شود.
بنابراين شايد بتوان يكی از دلايلِ وسوسۀ موجود در افراد مصرف كنندۀ شيشه را همين ثبتِ دوپامينِ ترجمه شده در ابعاد وسيع دانست. وسوسه از اين ديدگاه در بخش خاطرۀ انسان ثبت مي شود و با اينكه مصرف كنندۀ شيشه كه در حال درمان است به هيچ وجه احساس كمبود ندارد و از لحاظ بدنی دچار مشكل نمی باشد، ولی وسوسۀ مصرف شيشه مانند زهری در جسم و جان او جاری است. در اين مقطع عاملی كه می تواند به كمك و مقابله با وسوسه بيايد، مسئلۀ جهانبينی است و يكی از مؤلفه های مهم در جهانبينی آيتم زمان است.
همان طور كه گفته شد سيستم بيوشيميایی به دو صورت تاثير می پذيرد يكي چگونگی زندگی روزمرۀ ما (مانند خواب، خوراک و … ) و ديگری نوع نگاه و جهانبينی ما. نوع نگاه در اين مسير حكايت از نگاه ما به پروسه درمان دارد يعنی مسير را چگونه می بينم؟ ديد من نسبت به راهنمای خود چيست؟ چقدر به اين روش، جهت درمان قطعی ايمان دارم؟ تمامِ ابعادِ ديدگاه ها در اين موضوع اهميت به سزایی دارد. می دانیم كه سيستم حافظه انسان قابل تغيير است و اگر به غير از اين سخن بود، هرگز يك مصرف كنندۀ شيشه و يا كوكائين قادر به رهايي از دام آنها نبود و هرگز قدرت تسلط بر آنها را پيدا نمی كرد. اگر حافظه، قابل تغيير نباشد و اگر انسان قابل تغيير نباشد به عنوان مثال فردی با يكبار به اسكی رفتن و تجربه لذت زیاد، هرگز نمی توانست از انجام آن دست بردارد .

در ارتباط با اين موضوع وادی ششم بيان مي كند كه ” صفت گذشته در انسان صادق نيست، چون جاريست “. انسان قادر است كه خاطرۀ لذت زياد را فراموش كند، به ويژه اگر آن لذتِ زياد همراه با تخريبِ فراوان نيز باشد و اين عمل مستلزم زمان است و در اين راستا بايد به وسيلۀ جهانبيني، تفكر را هم اصلاح نمود.

مصرف كننده شيشه كه مدت زماني مثلا چهار ماه است كه در مسير درمان قدم نهاده كافيست كه يک بار مجدداً شيشه مصرف نمايد، همين امر باعث می شود كه حافظه بلند مدتِ مربوطه را مجدداً فعال كند و تاثیر آن همانند این است که ما نفت را در پای يک گل سرخ زيبا در گلدان بریزیم. با انجام اين عمل مسلما زحمت شخص در طول درمان چند برابر می شود و برای مرتکب نشدن این خطا در طولِ مسير درمان، فاصله گرفتن از هر عاملی كه امكان تداعی آن ياد را داشته باشد، الزامیست. در اين زمينه تنها كسی كه توان كمک به فرد را دارد خودِ فرد، به دليل شناخت خود نسبت به خويشتنِ خويش است. در راستای اين موضوع هم در جمعیت نور بيان مي شود كه ” درمانگر خود شخص می باشد ” ولي در اين مسير، جمعیت بسترهایی را فراهم كرده تا باعث تعالی افراد در طول مسير شود.

توهم

در بُعد شناختِ انسانی بيان شده كه انسان داراي صُور آشكار و صُور پنهان است. در صُور آشكار، پنج حس ظاهری وجود دارد و متقابلاً در صُور پنهان هم پنج حس باطني موجود مي باشد . همانطوركه گفته شد حواس ظاهری شامل بويایی ، چشایی ، شنوایی ، بينایی و لامسه هستند و در حواس پنهانی نيز همينطور. می توان گفت كه حواس پنهان از ديگر مؤلفه هایِ نفسِ انسان است. اين استدلال و اين بيان هم فقط مختصِ امروز و اينجا نيست. به قول حکیم مولانا که می فرماید:

ده حس است و هفت اندام دگر
آنچه اندر گفت ناید می شمر

بيان شده است كه انسان، ده حس دارد و هفت پيكر. اين پيكرۀ ظاهری يا شهرِ وجودی يا قالبِ تن، يكی از همان هفت پيكر نامبرده است. شش پيكر ديگر در شش آسمان ديگر با فركانس و نوعی موجوديت ديگر با جنسيتِ تعريف شده در حال زندگی هستند.

اما حواس پنهان؛ چگونه بايد نسبت به حواس پنهان شناخت پيدا كنيم و موجوديت آنها را درك كنيم؟ يكي از علائم شناخت آنها، در هنگام خواب و خواب ديدن است. در حالت خواب، جسم خواب است و حواسِ ظاهری غير فعال می شوند. زمانی كه انسان خواب است چشمِ تن بسته است پس با كدام چشم وقايع مشاهده مي شوند؟ و يا چگونه در خواب حس لمس كردن، قابل درک می شود؟ و یا دردی که در نزاعی در خواب صورت می گيرد با كدام حس ملموس می شود؟ و يا وقايع ديگر!؟

به مجموع اين واكنشها، فعاليتِ حواس پنهان گفته مي شود. بعضی از افراد وجود دارند كه به آن ها، انسانها سه بعدی گفته می شود؛ يعنی اين قابليت در آن ها وجود دارد كه از قالبِ جسمانی خارج شده و فعاليت پنج حسِ باطنی را نظاره گر باشند.

به عنوان مثال فردی كه به درجه ای از شناخت و معرفت دست پيدا مي كند، آنگونه كه انسان، تعويضِ لباس می كند، می تواند خلع كالبد نموده و از جسمِ خود خارج شود. زمانی كه اين علم در دسترس عموم افراد قرار گرفت، به دليل پويایی ذهن انسان، به قانونی دست پيدا كردند كه اگر” پنج حس ظاهری از فعاليت باز نايستند، پنج حس پنهان، فعال نخواهند شد”، به پيروی از همين قانون است كه در قدم اول، مسئلۀ كشف و شهود و يا خروج از كالبد در خواب اتفاق می افتد. يكي از مسائلی كه توجه بشر را جلب نمود اين است كه با مصرف مواد مخدر می تواند حواسِ ظاهری را غیرفعال نمايد تا حواسِ پنهان فعال شوند.

فلسفۀ پديد آمدن مادۀ ” ال اس دی ” نیز به تبعيت از اين موضوع بوده است. در گذشته موزيسين های غربی با مصرف ” ال اس دی ” خلع كالبد می كردند و اين راه را پيشه كرده بودند. فاجعه ای كه در اين ميان رخ می دهد بر اين پايه است كه اولين تاثير مواد مخدر در بدن، آلوده نمودن حواس است و به تبع آن تراوشِ پالسهای متغير و منفی جهتِ صدورِ فرمان های غلط توسط عقل را در پی خواهد داشت. از ديدگاه جمعیت نور، مواد مخدر يا به طور كلی خمر، عبارت است از حجاب؛ بنابراين مخدرها، محرك ها، شادی زاها و … همگی زير پرچم خمر می باشند و زمانی كه پوشش، پنج حسِ ظاهری را احاطه می كند، پنج حسِ باطنی فعال مي شوند. رخداد بدی كه در اين مقطع حادث می شود اين است كه خلعِ كالبد توسط مواد مخدر، همانند رها شدنِ كودكی است كه در محلی نا امن گم شده باشد كه آن محل مملو از دزد و خلافكار و آدم های فرصت طلب باشد. مسلما در اينچنين شرايطی، كودك در معرض آسیبهای فراوان قرار خواهد گرفت.

فعاليت پنج حسِ باطنی مستلزم شناخت است كه بايد با تكامل مثلث جسم، روان و جهانبينی؛ يعنی دانایی، در طولِ زمانِ مناسب و درستش همراه باشد. گاهی فردی يک عمر را سپری می نمايد تا به جايگاهی دست پيدا كند كه اگر وارد محيطی غير از جهانِ فيزيک شود، توانِ مقابله با هر نيروی نا شناخته را داشته باشد. پس خروج از كالبد به دو طريق حادث می شود، يكی با مصرف مواد و ديگری با تزكيه و پالايش و ارتقاء سطح دانایی. زمان خروج از كالبد، انسان وارد جهانی مي شود كه فركانسِ آن با فرکانسِ جهان ما يکی نمی باشد و موادِ تشكيل دهندۀ آن از جنس ماده (جامد، مايع، گاز) نبوده و از جنس ديگريست كه با ماهيتِ جهانِ فيزيکیِ ما، بسيار متفاوت است. به همين علت برای ما قابل فهم نيست.

چشمِ قالبِ تنِ فردِ مصرف كنندۀ شيشه در هنگام مصرف، به ظاهر باز و درحال نظاره است، اما در اصل چشمِ باطنیِ او فعاليت دارد كه باعث می شود از جهانِ فيزيک وارد جهانِ ديگری شود، درآن هنگام، موجوداتِ جهانِ ديگری را شاهد مي شود. دلیل اینکه افراد مصرف کننده شيشه و يا كوكائين دچار توهم می شوند این است كه پنج حسِ باطنی آنها فعال شده و از قالبِ فيزيک به دور می شوند. آنها مشاهداتی را لمس می كنند كه افرادِ پيرامون، قابليتِ درکِ آنها را ندارند و اين عمل بسيار خطرناک و حامل پيامدهای ناگوار و گاه غير قابل جبران می باشد. در کتاب رهایی از منطقه 19 درجه بالای آتش ص 302 موضوع: منظومه عصبی در کهکشان جسم کاملاً این سیستم را مورد برسی قرار داده است.

تهیه و تنظیم: کاوشگران جمعیت احیای انسانی نور سینا

مردادماه 1399

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *